آرشیو چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۷، شماره ۵۲۲۲
صفحه آخر
۲۰
تاکسی نوشت

خودم کردم که لعنت بر خودم باد...

می گفت رفیق بیست ساله ام بود، ناموسمون جدا بود فقط، هیچی مخفی از هم نداشتیم، یک کاری را شروع کرد و زمین خورد . برای پر کردن چک هایش به سرش زد دویست میلیون تومن پول نزول کند،به من گفت بیا پشت چک های نزولم را امضا کن .دینم می گفت نکن، عقلم می گفت نکن، حکم رفاقت این بود که امضا کنم؛ امضا کردم. قرار بود سه ماهه پول را برگرداند با 40 میلیون تومان سود! موعد چک نزول که شد نزول دهنده زنگ زد که چک رفیقت پاس نشده. گفتم زنگ می زنم بهت خبر می دهم، زنگ زدم به گوشی اش خاموش بود، زنگ زدم خانه شان مادرش گوشی را برداشت، تا مرا شناخت شروع کرد به گریه، تازه پدرم فوت کرده بود فکر کردم برای تسلیت گریه می کند .گفتم بیمار بود پدرم راحت شد، گفت نه پسرم پریشب رفت استرالیا؛ یخ کردم! دیگر چیزی را نشنیدم . قطع کردم، رفتم زیر دین، دویست و چهل میلیون تومن را پر کردم و خودم نشستم به خاکسترنشینی، زنم جدا شد و یک مدتی هم حبس کشیدم. بعد دامادمان بخشی از بدهی هایم را پر کرد و این پراید را برایم خرید و باهاش مسافر کشی می کنم. مادرم که از خانه بیرونم کرده بود وقتی فهمید سر به راه شدم، راهم داد و یک سالی می شود سر و سامان گرفته ام .کرایه اش را دادم و همین طور که بقیه پول را داشت می شمرد گفت: مهندس از من به تو نصیحت واسه نزول در حد یه تلفن زدن و واسطه شدن هم واسه هیشکی هیچ کار نکن. زندگیت نخ کش می شه میافتی به نکبت…