آرشیو شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۷، شماره ۴۴۴۶
تاریخ و اقتصاد
۳۰

واکاوی

قحطی و کنش اجتماعی در آستانه مشروطه

در سال های 1903 و 1904 در ایران قحطی وحشتناکی حکمفرما بود، که بر اثر آن احتکار و از بین بردن مصنوعی غله و… رواج کامل یافت. تمام این اوضاع، شورش یا به اصطلاح «عصیان گرسنگان» را تقریبا در تمام شهرهای بزرگ ایران (تهران، اصفهان، مشهد و…) باعث می شد. مردم انبارها و دکان های غله و گوشت را که به محتکرین تعلق داشت، نابود می کردند.

در تهران و سایر شهرها اعلامیه هایی علیه اتابک اعظم صدراعظم وقت منتشر می شد که او را علنا به غارت خزانه و رشوه خواری و تبعیت از اوامر کشورهای خارجی متهم می ساختند. تحت فشار این جنبش، شاه اتابک اعظم را از کار برکنار کرد و مرتجع دو آتشه دیگر یعنی عین الدوله را به صدارت منصوب کرد. اما این عوض کردن نخست وزیر در سیاست شاه و اوضاع مملکت تغییری ایجاد نکرد. خشم و نارضایتی مردم روز به روز بیشتر و شدیدتر می شد. در 18 نوامبر سال 1905 سوموف کاردار سفارت روس از تهران به پترزبورگ اینطور اطلاع داد: «اخیرا در بسیاری از شهرهای ایران و بیش از همه جا در تهران نارضایتی و جوش و خروش شدیدی به خصوص بین روحانیون مشاهده می شود. در مساجد و بازارها تبلیغات شدیدی علیه خارجیان جریان دارد… روحانیون خطاب به مردم می گویند که اجانب همه چیز کشور را گرفته و ایرانیان را وادار می سازند که دست تکدی به سوی ایشان دراز کنند.»

سوموف خبر می داد که تحریکات آن زمان در درجه اول ضد نوز بلژیکی، رئیس گمرکات، متوجه بود و وی را به غارت خزانه و تجار متهم می ساختند. در نتیجه این تبلیغات، دولت مجبور شد که به نوز ماموریتی در خارجه (ترکیه) جهت مذاکره در اطراف قرارداد جدید تجارتی ایران و ترکیه واگذار کند. سوموف همچنین خبر می داد که اقداماتی علیه بانک های خارجی به عمل می آید احتمالا اسکناس های منتشره از طرف بانک شاهنشاهی انگلیس تحریم شود، روحانیون قصد دارند آنها را نجس اعلام کنند تا مسلمانان از دست زدن به آنها خودداری کنند.

سوموف نوشته بود که در ایران چند واعظ با استعداد پیدا شده اند که «به شدت به خارجیان تاخته، با خشونت بیشتری درباره امور داخلی ایران اظهارنظر می کنند.» به خصوص یکی از آنها به نام سیدجمال که همه روزه هزاران نفر برای شنیدن سخنانش جمع می شوند، خیلی مشخص می باشد. این شخص در مساجد علیه شاه و دولت نیز سخن می راند. او می گوید: «در ایران مطابق رسوم قدیم، قانونی وجود دارد که دست دزد را باید قطع کرد، اما این قانون فقط در مورد فقرا به مورد اجرا گذاشته می شود. وجدانا بگویید: «اگر این قانون مطابق میل اشخاص اجرا نمی شد، آیا لازم نبود که دست های همه، از شاه گرفته تا پست ترین مامور دولتی قطع شود؟ اما این را انجام نمی دهند و بدبختی ایران نیز همین است. قوانین برای همه باید یکسان باشد؟ این گزارش سوموف گواه روشنی بر حساسیت اوضاع ایران در سال 1905 است.

از سال 1905 نارضایتی های خود به خودی مردم به صورت متشکلی آشکار می شد. در شهرهای شمالی ایران تشکیلات انقلابی مردمی به وجود می آمد. این سازمان ها به این جهت برای اولین بار در نقاط شمالی ایران به وجود می آمد که اولا نفوذ نهضت انقلابی روسیه در ایران موثر بود و ثانیا این مناطق ایران از لحاظ اقتصادی تکامل بیشتری یافته بود.

منبع: ایوانف، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه آذر تبریزی، انتشارات شبگیر، 1357.
اروپایی ها و فرش های سلطان آباد

با مطالعه سفرنامه های اروپاییان این گمان به ذهن نویسنده می آید که دست کم قسمتی از فرش های سلطان آباد برای شرکت های اروپایی طراحی می شده است. برای مثال خانم دوراند پس از ورود به ایران، یک روز را در سلطان آباد سپری کرد تا با جوامع اروپایی و کارخانه های فرش دیدار کند (246: 1902، Durand) یکی از متخصصان اروپایی فرش در سلطان آباد به خانم دوراند گفته بود که یکی از زیبایی های فرش ایرانی، استفاده از رنگ سفید در میان رنگ های دیگر است. ولی در فرش های سلطان آباد رنگ سفیدی وجود ندارد؛ زیرا به گفته وی بازارهای اروپایی و آمریکایی، به فرش هایی که در آن رنگ سفید به کار برده شده است علاقه ای ندارند.

بافت فرش در سلطان آباد به دوگونه بوده است. یکی اینکه تمامی فرآیند تولید در خود شهر صورت می گرفته است؛ دیگر اینکه صرفا بافت فرش در این شهر صورت می گرفته و موارد دیگر از جمله رنگ زدن پشم و برش حواشی زائد در دیگر شهرها اتفاق می افتاده است. به نظر می رسد صنعت دومی به نسبت از کیفیت بهتری برخوردار بوده است. زیرا از تمامی استعداد ایرانی ها در خلق یک هنر ناب ایرانی استفاده شده است. درباره نوع بافت از صنعت ویژه ای برخوردار نبود بلکه کاملا آشکار است که همه چیز در این کشور با دست درست می شود؛ ماشینی وجود ندارد. این جریان کار فردی را در همه تولیدات مشخص می کند (320: 1910، Sykes) خانم بیشاب درباره فرآیند تولید فرش می نویسد که ابریشم تهیه شده در رشت برای ریسیدن و رنگ زدن به کاشان آورده می شد؛ سپس برای بافت به سلطان آباد، و بعد از آن برای برش منظم با وسایل برنده که مخصوص پارچه های مخملی و ابریشمی است، دوباره به کاشان برگردانده می شد؛ در پایان برای فروش به تهران ارسال می شد (350: 1913 Nweeya / 230: 1891، Bishop) ارسال به اروپا نیز از طریق اصفهان و راه جدید اهواز صورت می گرفته است.

جستارهای تاریخی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سال هفتم، شماره دوم، پاییز و زمستان 1395،113 -140