آرشیو پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۷، شماره ۴۲۱۱
پنج شنبه روز آخر نیست
۱۵

هستم، همین

کیانوش عیاری

قرار است بروم سفر و احتمالا وقتی شما این نوشته را می خوانید من در سفرم. می خواهم بروم سلیمانیه عراق تا در جشنواره سلیمانیه باشم و به یکی از قدیمی ترین همکارهایم، جایزه بدهم. جایزه بهترین کارگردان برای فیلمی که با سختی ساخته و احتمالا وقتی شما این نوشته را بخوانید و خبرها را هم بگذارید کنارش، می دانید که این همکار قدیمی کیست و فیلمی که جایزه بهترین کارگردان را نصیبش کرده، کدام است.

عجیب است که نمی دانم در این نوشته می توانم از همکار قدیمی و فیلمش اسم ببرم یا نه. اما مهم نیست. من اسم را هم نگویم، بالاخره آنقدر جهان اطلاعات وسیع و سریع شده که اگر برای شما دانستنش مهم باشد، یک سرچی می کنید و با چند کلیک می فهمید من کجا هستم و آن همکار هم کیست. گاهی حتی فکر می کنم کار ما به جایی رسیده که لازم نیست چیزی را توضیح دهیم و همین که اشاره کنیم، جهان خبرهای آن بیرون، از خود ما بهتر، همه چیز را می گوید و در اختیارتان می گذارد.

مثلا روزی روزگاری برای دیده شدن فیلمی که اولین جایزه جهانی سینمای بعد از انقلاب را برد اما اینجا توقیف شد، مجبور بودم به هردری بزنم و تازه همان دوسه تا نشریه ای هم که اسم می بردند و گزارش تهیه می کردند، فقط دست علاقه مندان می افتادند و همه باخبر نمی شدند. اما حالا یک کلمه یا جمله خبری کافی است تا همه بدانند که مثلا سرنوشت دو فیلم آخر من چه شده و این سال ها چه اتفاقی برای من در سینما افتاده.

اصلا هم لازم نیست که من زیادی حرف بزنم یا زیادی توضیح دهم، هرکجا که اسمم را سرچ کنید، خبرها و گزارش ها هست. برای همین لازم نیست که توضیح دهم بازهم قبل از سفرم چطور برای نمایش فیلم هایم، دوباره، به دربسته خوردم و چطور همچنان ذهنم درگیر و مشغول به سرنوشت این فیلم هاست. من فقط می توانم بگویم که با همه این احوالات و پیش از هرسفری که برای خودش استرس و ناآرامی دارد، حالم کاملا معمولی معمولی است، امیدوار نیستم، ناراحت هم نیستم. هستم. اگر بیشتر می خواهید بدانید خودتان سرچ کنید و اگر شد برای من هم تعریف کنید.