آرشیو چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۷، شماره ۳۲۷۰
صفحه اول
۱
سرمقاله

کارآمدی اصلاح طلبان و یک علامت سوال

غلامعلی دهقان (فعال سیاسی)

واقعیت این است که هر جریان فکری-سیاسی اگر بخواهد حضور خود را در عرصه جامعه نهادینه کند، باید هم پایه های تئوریک قابل قبولی عرضه کند و هم در عمل بتواند دیدگاه های نظری خود را به منصه ظهور برساند که رضایت شهروندان تهرانی را در پی داشته باشد. آنچه این روزها در قضیه ناکارآمدی پارلمان شهری پایتخت و بعضا برخی شهرهای دیگر دیده می شود، محل توجه و قابل مداقه و اندیشه است که چرا سخنگویان جریان فکری- سیاسی اصلاح طلب که عقبه مناسبی هم در جامعه دارند، تاکنون نتوانسته اند پاسخ گوی مطالبات رای دهندگان و حامیان خود باشند؟ دراین باره نکات زیر قابل توجه است:

1- آنچه در جریان موسوم به اصلاحات و اعتدال مشاهده می شود، پدیدارشدن نوعی تشتت آرا و به نوعی نبود انسجام در تصمیم گیری ها و عملکردها و نبود روحیه همکاری برای اخذ تصمیمات کارآمد و پخته در عرصه مدیریت شهری است. به نظر می رسد قطب بندی های درون مجموعه اصلاحات به معنای عام و درباره شورای شهر و شهرداری تهران، یکی از دلایل شرایط کنونی و نرسیدن به جمع بندی کارساز و مشکل گشاست. به این ترتیب زمان در حال گذر است و تا ماه های دیگر، عملا نیمی از عمر شورا به پایان رسیده و هنوز اعضای لیست اصلاحات در شورای شهر پنجم اندر خم یک کوچه هستند تا شهرداری جدید برگزینند. حاصل این عملکرد چیزی نیست جز تعلیق خدمات رسانی در شهر و به سامان نرسیدن مطالبات فراوانی که شهروندان کلان شهر پایتخت دارند.

2- تهدید جریان اصلاحات در وضعیت فعلی و همچنین آینده، رفتارهای موردی در زمینه ترجیح منافع فردی بر منافع جناحی و ترجیح منافع جناحی بر منافع ملی است. به نظر می رسد آنچه در ماه های گذشته در شورای شهر تهران کمابیش دیده شده است، بی توجهی حتی به منافع و آرمان مشترک جناحی بوده چه برسد به منافع ملی. دلیل آن این است که برخی شایستگان که سابقه مدیریت اجرائی قابل توجهی داشتند، خیلی راحت توسط به قدرت رسیدگان در شهرداری، به اشکال مختلف از گردونه خارج شدند تا شهر تهران در زمینه برنامه ریزی نظری هم دچار خلا و کمبود شود. در آخرین مورد هم در آخرین روزهای کاری شهردار فعلی که مشمول بازنشستگی است، یکی از چهره های دانشگاهی و باسابقه اجرائی مناسب که می توانست مثمرثمر باشد، توسط بخش دیگری از جریان اصلاحات و با حکم شهردار، از گردونه حذف شد. بنابراین باید بیش از گذشته به این مقوله توجه کرد تا دچار سرزنش و ملامت در آینده نشد.

3- باید از تجربه شورای اول که بین سال های 1378 تا 1381 بود عبرت گرفت. در آن زمان هم قطب بندی های داخل شورا و همچنین ترجیح منافع فردی بر منافع تشکیلاتی و ملی، سبب شد که در سال های پایانی عمر آن شورا، به دلیل اختلافات پیش آمده و همچنین اجماع نداشتن روی گزینه ای واحد، سخن از انحلال اولین پارلمان شهری به عنوان یکی از دستاوردهای دولت به میان آید که همین بی توجهی به آینده نگری سبب شد تا مردم در شهر بزرگ و ملی تهران در اسفند 1381، رغبتی به شرکت در انتخابات نداشته باشند و در نهایت، کمترین میزان شرکت کننده در انتخابات های تهران در تمامی ادوار شورا، مجلس و ریاست جمهوری در آن سال رقم بخورد.

سرانجام این رویداد، به قدرت رسیدن جریان آبادگران آن هم با کمترین آرای واجدان شرایط بود که به جز دو نفر اول یعنی آقایان چمران و شیبانی، از نفر سوم به بعد رای زیر صد هزار نفر داشتند. آن هم در انتخاباتی که همه فعالان سیاسی حتی نیروهای موسوم به ملی-مذهبی تایید صلاحیت شده بودند و کسی نمی توانست فیلترهای قانونی را بهانه کند. اگر شورای اول بهتر عمل می کرد و اختلافات فردی و قطب بندی های داخلی را ترجیح نمی داد، نه شورای دوم شکل می گرفت نه محمود احمدی نژاد منتخب انتخابات نهم ریاست جمهوری می شد. پس به قول معروف چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

4- پیشنهاد می شود تا دیر نشده کلیت جریان اصلاحات فراسوی خط کشی های درون گفتمانی، به تصمیمی عاجل برسد که اولا سهم خواهی های داخلی و ناکارآمدی در تشکیلات سیاسی پشت شورا را تصحیح کند. ثانیا با اجماع بر شخصیتی جوان و دارای انگیزه، پشتوانه ملی و دارای تجربه مدیریت شهری، کار را تمام کند وگرنه آنچه مشهود است این است که اختلافات فکری درون گفتمانی می تواند کارآمدی اصلاحات به عنوان یکی از استدلال های اصلاح طلبان برای حضور در ساختار اجرائی را در عمل خدشه دار کند و آینده این جریان را در عرصه سیاسی جامعه در هاله ای از ابهام فرو ببرد.