آرشیو شنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۷، شماره ۴۴۶۳
تاریخ و اقتصاد
۳۰

گفته ها

«در یکی از صبح های فرح بخش ایران که در آن گنبدهای آبی مساجد چون ناقوس های توسکانی ایتالیا، آهنگین اند، از تهران [به اصفهان] به راه افتادیم. اصفهان 200 سال بود که در خود غنوده بود. یورش افغان ها در آن زمان، شهر را از سکنه اش خالی کرده و تنها 60هزار نفر داوطلب دفاع از شرف خود در برابر یک میلیون مهاجم افغانی شده بودند. اما اینک همین معبر سیل تاریخی، ناجی ما از دل کویر بود…

اتفاق چنان خواست که روزی خود را در چهارباغ بیابیم خیابانی که بنیادگذاران شهر در آن زیباترین و گرانبهاترین میراث پارسی را جا داده بودند. شاید خیلی نادر انسان های جوینده ای چهارباغ را یافته باشند حتی ارواح بزرگی که من می شناسم، ولی هرکس هم دیده باشد از آن پس خاطره ای عجیب با خود حمل خواهد کرد، خاطره ای شبیه انعکاس درخشش یک ستاره در تالابی عمیق. بر این کاخ ها مصیبتی 300 ساله سنگینی می کند و کاشی هایی که با صدای خشک ترک می خورد، دیگر خواب مالیخولیایی آنها را آشفته نمی کند. خلاقیتی ناب حول این ستون های ظریف تاب می خورد و آمیزه ای از غم و زیبایی و ویرانی در اشکال رنگ پریده بر دیوار و در درون خطوط مجسمه های لب شکسته آن حلول کرده است.»

- آندره مالرو، 1952