آرشیو چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۷، شماره ۴۴۷۱
تاریخ و اقتصاد
۳۰

گفته ها

هنوز دو، سه ساعت از انتشار مجله سپید و سیاه نگذشته بود که مردی باریک اندام، با قامت متوسط، لباسی خوش دوخت بر تن، پاپیونی بزرگ به گردن، عینکی ذره بینی بر چشم و ریشی سیاه و سفید و پرپشت بر چهره که مصداق کامل کلمه «محاسن» بود وارد حیاط بزرگ چاپخانه «مسعود سعد» شد و از کارگرانی که در آنجا بودند سراغ دفتر مجله سپید و سیاه را گرفت.

کارگران و کارمندان مجله و چاپخانه که آن روز این مرد موقر را دیدند، در شناخت او دچار زحمت نشدند. قیافه او درست شبیه تصویر نقاشی نقطه چین او روی جلد شماره 43 مجله سپید و سیاه بود که صبح همان روز منتشر شده بود.کارگران، اتاق مرا که در بالایش میز مدیریت، در سمت راست آن میز حسابداری، در سمت چپ میز متصدی شهرستان ها و در پایین میز هیات تحریریه قرار داشت و همه با هم «دفتر مجله سپید و سیاه» را تشکیل می دادند، به او نشان دادند و من در آن روز برای نخستین بار از نزدیک با «سعید نفیسی» آشنا شدم.سعید نفیسی آن روز آمده بود از من به خاطر چاپ تصویرش در روی جلد مجله و شرح کوتاه و صادقانه ای که درباره او در صفحه 2 مجله نوشته بودم، تشکر کند. در میان حدود 40 نفری که تا آن روز تصویرشان روی جلد مجله چاپ شده بود، اگر سه، چهار نفر شایستگی چنین تجلیلی را داشتند، بدون شک یکی همین استاد سعید نفیسی بود که بعد از 28 مرداد به خاطر قلمزنی های تند و انتقادی اش در سال های قبل از 28 مرداد بازنشسته و در حقیقت به اصطلاح امروز پاکسازی شده بود. شرح روی جلد ساده، صادقانه و چنین بود: «سعید نفیسی: استاد خانه نشین»

شبه خاطرات، دکتر علی بهزادی، انتشارات زرین، چاپ دوم، زمستان1375