آرشیو سه‌شنبه ۶ آذر ۱۳۹۷، شماره ۴۲۴۱
جلد دوم
۷

مرگ بهنگام برناردو برتولوچی

حامد یعقوبی

اگر برناردو برتولوچی می خواست روزی را برای مردن انتخاب کند، به این ترتیب که دستش را باز می گذاشتند و اجازه می دادند طبق یکی از مناسبت های تقویمی، خودش زمان مرگ خودش را برگزیند، احتمالا انتخابی دقیق تر از 26 نوامبر، روزی که پیمانه مرگ را سرکشید، نمی توانست داشته باشد. او در سال 2003 فیلمی ساخت که بازسازی ماجرای جنبش دانشجویی- کارگری فرانسه در مه 68 بود؛ یک جنبش دیوانه وار چپ که پاریس را به صدر فهرست اخبار جهان برده بود. حالا که سال ها از آن جنبش گذشته، پاریس بار دیگر روزهایی را تجربه می کند که شعار و اعتراض و مبارزه خیابانی تصویر دیگری از این شهر ساخته است؛ طوری که وقتی اسمش را توی گوگل سرچ می کنی علاوه بر ایفل و کافه های روشنفکری و دختران و پسران عاشق پیشه ای که دست در دست هم توی پیاده روها راه می روند، عکس هایی نیز از جلیقه زردها و اتومبیل های آتش گرفته روی صفحه ظاهر می شوند. در چنین وضعیتی مرگ برتولوچی که فیلم رویابین هایش به اثری کالت تبدیل شده می تواند علاوه بر ارزش خبری معنایی نمادین نیز داشته باشد. نخستین بار که رویابین ها را دیدم نوجوان بودم؛ آن زمان علی دایی هنوز سبیل داشت و تاکسی ها کنار راننده دو نفر سوار می کردند؛ علاوه بر این هنوز توی پیاده روها دی وی دی های فیلم های روز دنیا به فروش نمی رسید و اگر کسی می خواست فیلمی پیدا کند، باید خودش را برای یک کار پیچیده آماده می کرد. خوب یادم هست، یکی از دوستانم که در دانلودهای غیرقانونی فیلم های مشهور مهارت حیرت انگیزی داشت، سی دی خش دار فیلم را بهم داد و تاکید کرد آن را در جمع تماشا نکنم. سابقه ذهنی ام می گفت نمی شود فیلم کارگردان «آخرین تانگو در پاریس» را در جمع دید. چند ساعت بعد پشت کامپیوتر خانگی که از همه امکاناتش فقط کار کردن با «مدیا پلیر» را بلد بودم، فیلم را دیدم. شوکه شده بودم و اعتراف می کنم تماشای همه چیزهایی که در فیلم نمایش داده می شد، برای نوجوانی به سن و سال من مناسب نبود. آن زمان به تنها چیزی که فکر نکردم ماجرای پاریس سال 68 بود ولی امروز وقتی خبر مرگ برتولوچی را شنیدم، چیزی جز شورش های اخیر فرانسه در ذهنم زنده نشد. آیا واقعا این چیزها در جهان تصادفی هستند؟