آرشیو یکشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۷، شماره ۴۴۹۱
تاریخ و اقتصاد
۳۰

گاهشمار

بلوای بزرگ نان در تهران

17 آذر 1321، 15 ماه پس از اشغال نظامی ایران به دست متفقین، شورشی بزرگ موسوم به بلوای نان در تهران رخ داد. گروهی از مردم به مجلس شورای ملی ریختند و تنی چند از نمایندگان را به باد کتک گرفتند. گروهی دیگر به خانه نخست وزیر وقت قوام السلطنه حمله بردند و آنجا را غارت و تخریب کردند.قوام السلطنه روزنامه های پایتخت را بست و قرار شد سپهبد احمد امیراحمدی شورش مردم یا به قول خودش «غائله» را خاموش کند.

به دستور امیراحمدی و سرتیپ اعتماد مقدم رئیس شهربانی، ماموران نظامی به روی تظاهرات کنندگان آتش گشودند و خیزش مردم را با شدت تمام سرکوب کردند که شمار زیادی کشته و زخمی به جای گذاشت.با توجه به اینکه شرکت نفت و فرآورده های نفتی زیر سلطه انگلیسی ها بودند (هنوز نفت ایران ملی نشده بود) بنابراین تامین سوخت نانوایی ها و نیز همان اندک وسایل نقلیه ای که به طور محدود در اختیار ایرانی ها بود با مشکلات مواجه شد. به طور کلی تامین فرآورده های نفتی منوط به مذاکره با سفارت انگلیس بود. در چنان اوضاعی، اگر یک روز سفارت های انگلیس و شوروی به ایرانی ها غضب می کردند، دیگر نانوایی ها سوختی نداشتند تا نان پخت کنند. البته انگلیسی ها تعدادی کامیون برای وزارت خواربار در نظر گرفته بودند ولی چون کامیون ها تحت نظر خودشان اداره می شد، همیشه با بهانه ای از واگذاری کامیون ها خودداری می کردند.

افتادن گیلان به دست مغولان

سرزمین گیلان هشتم دسامبر سال 1306 میلادی به دست ایلخان وقت و حکمران مغول در ایران افتاد. گیلان در آن زمان مستقل بود و در اختیار امرا و فرمانروایان محلی قرار داشت. هلاکو خان فقط توانست رودبار الموت را که در مرز دیلمان و جزئی از خاک این سرزمین بود تصرف کند. در این موقع هر یک از بخش های مجموعه ای که امروز گیلان نامیده می شود مانند لاهیجان، فومن، گسکر، طالش، تولم، دیلمان، تمیجان و… در دست یکی از سلاطین و فرمانروایان محلی قرار داشت.

قطب الدین شیرازی مولف کتاب «دره التاج لغره الدباج» می نویسد در دوره استیلای مغول دوازده شهر ولایت گیلان هر یک امیری مستقل داشتند. حافظ ابرو نیز به همین نکته اشاره کرده که هرگوشه از گیلانات فرمانروایی مستقل داشته است. این فرمانروایان پیوسته با یکدیگر در زدوخورد و کشمکش بودند اما هیچ یک از آنان برای دفاع از خاک گیلان در برابر تجاوز بیگانگان تردیدی به خود راه نمی داد. در زمان حمله مغول به ایران سلطان محمد خوارزمشاه که از فرار به بغداد انصراف حاصل کرده بود عازم قلعه سرجاهان شد و از آنجا به گیلان پناه برد زیرا این خطه از تعرض مغولان مصون بود. سالوک (صعلوک)، که امیری از امرای گیلان بود خوارزمشاه را با احترام پذیرفت و از او خواست که در گیلان بماند اما او پس از یک هفته اقامت نزد سالوک عازم رستمدار شد. این ناحیه نیز که جزو گیلان بود و یکی از امرای محلی بر آن حکمفرمایی می کرد از تعرض مغول در امان بود ولی خوارزمشاه در آنجا نیز بیش از چند روزی نماند و به جزیره آبسکون رفت و در این جزیره به خواری جان سپرد. اغلب مورخان از جمله صاحب تاریخ الفی، مولف روضه الصفا و بسیاری دیگر نوشته اند که گیلان در دوره تسلط مغول ها بر ایران آزادی و استقلال خود را حفظ کرد و حتی در برخوردهایی که در مرز گیلان رخ داد امرای محلی بسیاری از سپاهیان مغول را از بین بردند.

تا زمان الجایتو که به نام سلطان محمد خدابنده یا خربنده معروف شد هیچ یک از سرداران مغول بر گیلان دست نیافت. بعضی از وقایع نگاران عهد مغول مدعی شده اند که هلاکو بر گیلان مسلط شد و گیلانیان را ناگزیر ساخت تا استحکامات سمیران، وثیقه استقلال قومی خویش را از میان بردارند ولی این ادعا درست نیست و مندرجات مآخذ معتبر موید نادرستی آن است. مولف روضه الصفا می نویسد: «پیش از الجایتو سلطان، از اولاد چنگیزخان هرکه بر ولایت ایران استیلا یافته به واسطه راه های سخت و بیشه های پردرخت مطلقا تعرض به مملکت گیلان نکرد.» قطب الدین شیرازی در همین زمینه می نویسد: «گیلانات در تمام دوره استیلای مغول از دستبرد سلطنت ایلخانی در امان مانده بود… چون نوبت سلطنت به الجایتو رسید…»

شهاب الدین عبدالله بن عبدالرشید معروف به حافظ ابرو که از مورخان بزرگ عهد تیموری است و آثارش از معتبرترین کتب تاریخ و جغرافیاست، می نویسد: «از آن وقت باز که پادشاهان چنگیزخانی ممالک ایران زمین مسخر گردانید و تختگاه در نواحی عراقین و آذربایجان مقرر ساخت و ییلاق و قشلاق در آن حدود گذرانید با وجود قرب و جوار و دنو دیار به سبب راه های سخت و بیشه های پردرخت از امرای مغول هیچ کس بر مملکت گیلانات حکم نکرده بود و حکام این مملکت خود را از خدمتکاری و باج گذاردن مستغنی می دانستند. چون ممالک بر الجایتو سلطان مقرر شد خواست که بر طریقه سلطان غازان لشکر به جانب مصر برد، گفت جمعی بر در خانه، حکم ما نشنوند، ما را لشکر به مملکتی دیگر بردن مناسب نباشد.»