آرشیو چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷، شماره ۴۴۹۴
تاریخ و اقتصاد
۳۰
واکاوی

آتاتورک و کمالیسم

سمیرا دردشتی

کمالیسم که آن را با نام های دیگری نظیر «آتاتورکیسم» یا «شش پیکان» نیز می شناسند، به مجموعه اقداماتی گفته می شود که ترکیه را از عثمانی گذر داد. این اصلاحات در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی در دستور کار قرار گرفت و چهره ترکیه را در دوران زمامداری آتاتورک متحول کرد و به دستورالعملی به مثابه یک ایدئولوژی برای اداره کشور در دوره های آتی مبدل شد.

نگرش دولت محور، آموزش قوی، نخبه گرایی، عدم اعتماد به توده ها، عمل گرایی و اندکی بی صبری و باور به پیشرفت مواردی بود که در سرفصل اقدامات کمالیست ها قرار داشت. این جریان کوشید ترکیه را به سمت غربی شدن رهنمون کند. باورمندان به این سیستم مانند شخص آتاتورک، اگرچه سکولاریسم را ترویج می کردند و خود اشخاصی مذهبی نبودند اما از این دیدگاه دفاع می کردند که اسلام واقعی با علم سازگار و پذیرای آن است. به عبارت دیگر آنها از نظر سیاسی از احساسات اسلام گرایانه یا پان اسلامیستی استفاده می کردند اما اسلام گرایی تقریبا هیچ نقشی در ایدئولوژی آنها نداشت. در این جریان اصلاحات اجتماعی متعددی نیز صورت گرفت. وضعیت زنان و کارگران به میزان قابل ملاحظه ای بهبود یافت. سطح آموزش عالی در ترکیه افزایش پیدا کرد و گروه های مختلف امکان مشارکت مدنی پیدا کردند.

مجموع این سیاست ها و اصلاحات بسیار مناقشه برانگیز بود. به باور بسیاری مصطفی کمال دین را به دستاویزی در جهت اهداف خود مبدل کرده بود و بخش هایی از اصلاحات او با تحمیل خشونت به جامعه جنبه عملی پیدا کرد. دولت محوری با برقراری نظام تک حزبی با روح دموکراسی ادعایی مصطفی کمال همخوانی نداشت. به باور کمال، دموکراسی اروپایی آنگونه که میراث انقلاب فرانسه بود در شرایط حاکم بر ترکیه امکان پیاده سازی نداشت و به همین جهت با ظهور فاشیسم در ایتالیا آن را تجربه همسان تری تصور می کرد ولی در نهایت نتوانست آن را در ترکیه پیاده سازی کند. او در جامعه ای ناچار به اصلاح بود که برای قرن ها به سنت های دیرینه خود خو گرفته و سودایی برای رها کردن آن و اندیشه ای برای پیشرفت نداشت. او با روحیه نظامی خود تلاش داشت، دستور العمل های نظامی را در صحنه سیاسی عملیاتی کند و از این طریق مردم ترکیه را از سنت رهانیده و به دوران مدرن انتقال دهد.

این همه البته در فرصت کوتاه و به روش مسالمت آمیز میسر نبود و با مخالفت های بسیاری نیز مواجه شد. از جمله مهم ترین آنها «واقعه منن» بود که طی آن مخالفان جمهوری تلاش داشتند آن را سرنگون کرده و نظم کهن را بازگردانند. به این ترتیب آتاتورک در پاره ای از موارد خود را ناگزیر از کاربرد زور می دید. او خود را دیکتاتور نمی دانست و در این رابطه گفته بود: «من دیکتاتور نیستم. دلم نمی خواهد حکومت قلب ها را بشکند، بلکه بیشتر مایلم که قلب ها را تصاحب کند.» با این همه به نظر نمی رسد او در تصاحب قلب ها چندان موفق عمل کرده باشد و در نهایت شیوه ای که او حکومت کرد را باید مستبدانه ارزیابی کرد. مستبدی که متجدد بود و تلاش داشت میهن خود را به سوی مدرن شدن سوق دهد. زمانی که آتاتورک دیده از جهان فروبست، نهادهای دینی به مقدار قابل ملاحظه ای قدرت خود را از دست داده بودند و مقاومت جدی علیه حکومت جدید وجود نداشت اما همچنان بقایای سنت به ویژه در میان طبقات پایین جامعه، روستاییان و عشایر مقاومت می کرد و همین امر روند اصلاحات آتاتورک را اگرچه وسیع و توام با فشار بود، کند کرده بود.