آرشیو چهار‌شنبه ۵ دی ۱۳۹۷، شماره ۳۳۲۶
صفحه اول
۱
سرمقاله

زلزله بم و مسئله زلزله تهران

دکتر مهدی زارع (استاد پژوهشگاه بین المللی زلزله شناسی و مهندسی زلزله)

به پانزدهمین سالروز زلزله 5/10/1382 بم رسیدیم؛ با خاطره اندوه بار صحنه های اولین زلزله ایران که یک شهر با حدود صد هزار جمعیت را نیمه ویران کرد و بیش از 27 هزار نفر از هم وطنان ما در آن رخداد کشته شدند. قبل از این رویداد هم زلزله هایی در ایران موجب ویرانی بعضی شهرهای ما شده بود که همگی در زمان رخداد زلزله جمعیتی کمتر از 50 هزار نفر داشتند. زلزله 25 شهریور 1357 و زلزله 31 خرداد 1369 منجیل از این دست رویدادها هستند. ولی زلزله بم از این جهت متفاوت بود که ما با رویدادی مواجه شدیم که یک محیط شهری ما از همه شهرهایی که زلزله مهمی در نزدیکی آنها رخ داده بود، پرجمعیت تر بود. مواجهه ما ایرانی ها با زلزله ای که شهر به مفهوم مدرن یک پهنه نسبتا پرجمعیت شهری را ویران کند، عملا در زلزله 1382 بم اتفاق افتاد، گرچه قبلا در زلزله 1369 منجیل نیز زلزله موجب تخریب و آسیب های جدی به سه شهر منجیل، رودبار و لوشان و تاسیسات زیرساختی مهم (سد سفیدرود و نیروگاه لوشان و…) شده بود. در سال گذشته و در چنین روزهایی در هفته اول دی ماه 1396 با رخداد زمین لرزه ای متوسط با بزرگای بیش از پنج در نزدیکی ملارد در شرق استان تهران، بحث درباره زلزله تهران در سطح اجتماع بسیار مطرح بود. زلزله 29/9/1396 ملارد در ساعت 11:27 شب در محلی اتفاق افتاد که تقریبا همه مردم استان های تهران و البرز و همچنین بخش هایی از استان های قم، قزوین و مازندران آن را حس کردند. برآورد می شود که نزدیک به 20 میلیون جمعیت در پایتخت کشور یا شهرهای اطراف آن زندگی می کنند. در زلزله 29 آذر 1396 اگر آسیب اضطراب و استرس بعد از سانحه حتی به 10 درصد از مردم رسیده باشد، می توان فرض کرد که حدود دو میلیون نفر چنین آسیبی دیده اند و اگر فقط 10 درصد از همین جمعیت آسیب دیده، دچار اضطراب و استرس شدید بعد از حادثه شده باشند -به نحوی که به خدمات بیمارستانی نیازمند باشند- جمعیت آسیب دیده حدود 200 هزار نفر می شود! و این بالغ بر دو برابر جمعیت شهر بم در زمان زلزله پنجم دی ماه 82 است. توجه کنیم بیشتر مردمی که بر اثر رخداد زمین لرزه، دچار درجات مختلف استرس بعد از حادثه شده اند، احتمالا تا دچار مشکلات شدید نشوند اساسا نمی دانند که باید به پزشک مراجعه کنند. درباره زلزله 1396 ملارد اتفاقا تا مدت ها این گروه آسیب دیده تلاش می کردند تا آسیب روانی خود را با مراجعات مکرر به اخبار و گزارش های زمین لرزه ترمیم کنند و دچار وسواس برای یافتن جواب این سوال که «زلزله بعدی تهران چه زمانی رخ خواهد داد» -از منابع معتبر و بیشتر نامعتبر- شده بودند. به این نکته نیز توجه کنیم که طبق آمار رسمی زلزله 29 آذر 1396 موجب کشته شدن چهار نفر -به دلیل زیر دست و پا رفتن مردم در حال فرار- شد، ولی با بیرون آمدن از منزل مردم و گذراندن شب در اتومبیل روشن و در حال گردش بودن در بزرگراه ها و خیابان های تهران تا صبح 30 آذر 96، رکورد آلودگی هوا و مصرف بنزین در روز آخر پاییز 96 شکسته شد. البته یک رکورد دیگر هم شکسته شد و آن متاسفانه متوفیات ثبت شده در گورستان بهشت زهرای تهران بود که در روز 30 آذر در حد بیش از 220 نفر بود (در روزهای آلوده قبل و بعد از آن به طور متوسط حدود 170 فوتی در بهشت زهرای تهران پذیرش می شود). به نظر می رسد دلیل اصلی این افزایش، آلوده ترشدن هوا به خاطر ترافیک سنگین خیابان های تهران تا صبح 30 آذر باشد. عملا می توان گفت که تلفات زلزله 29 آذر 96 ملارد 54 نفر بود، نه چهار نفر…

و این نشان می دهد که در یک محدوده کلان شهر مانند تهران و حومه آن وقتی زمین لرزه ای حتی با اندازه متوسط رخ دهد، تبعات آن چقدر می تواند آسیب رسان تر از خود لحظه رخداد زلزله باشد. حال سوال آن است که رویدادی به این اهمیت (مسئله زلزله تهران) چرا فقط حدود یک هفته در دستور کار و مورد پرسش و تلاش برای چاره جویی از سوی مدیران اجرائی قرار گرفت؟ به نظر می رسد وقتی خبر و اهمیت هیجانی آن در دو، سه روز اول بعد از رخداد از صدر پیگیری های مردم و مسئولان به کنار رفت، موضوع از اساس از دستور پیگیری جدی خارج شد (دلایل و بهانه ها البته فراوان است؛ کمبود بودجه، نگرانی مردم، اولویت های فوری دیگر و…). نگارنده معتقد نیست که باید مردم را نگران نگه داشت. اتفاقا مردم باید در آرامش زندگی کنند و بیهوده نگران نباشند، ولی مسئله ریسک زلزله تهران باید یکی از اولویت های جدی و اساسی حاکمیتی در ایران باشد. اولین گام در راه اهمیت دادن و جدی گرفتن چنین موضوعی به کارگیری نخبگان و متخصصان با صلاحیت برای مدیریت اجرائی و علمی مسئله کاهش ریسک است. یادمان باشد که صلاحیت و نخبگی را در آکادمی و دانشگاه و محافل علمی می سنجند و برای افراد به رسمیت می شناسند و در این تشخیص نسبت فامیلی با مدیران موجود، ژن خوب یا تشخیص دیوان سالاری اجرائی ملاک نیست. وقتی چنین نخبگان واقعی ای در مصدر کار قرار گیرند (و کشور را به دلیل نیافتن موقعیت مناسب در آن به سوی کشورهای پیشرفته صنعتی ترک نکنند) آن وقت است که اساسا مشخص خواهند کرد که مسئله ریسک زلزله تهران در اولویت چندم قرار می گیرد و چقدر بودجه برای آن و برای چه مدتی و با چه برنامه زمانی باید اختصاص داد و اینکه برای اجرای برنامه گسترده کاهش ریسک به چه گروه های تخصصی و چه افرادی باید مراجعه کرد. این قدرت تشخیص نزد بیشتر مدیران اجرائی کنونی موجود نیست. یادمان باشد آسیب دیدگان زلزله بم، در شهری که فقط حدود صد هزار جمعیت داشت، اکنون و 15 سال بعد از اتفاق هنوز در حال درمان های فیزیکی و روانی پیچیده هستند و اساسا بسیاری از آسیب های بازماندگان هیچ گاه قابل جبران نیست. تصور کنید اگر همان زلزله بم با بزرگای 6.5 در نزدیکی تهران رخ دهد. حتما باید برای چنین وضعیتی آماده باشیم.