آرشیو یک‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۷، شماره ۴۵۲۷
تاریخ و اقتصاد
۳۰

گاهشمار

پلاسکو، خاطره غم انگیز

30 دی 1395 یک فاجعه شهری اتفاق افتاد: آتش سوزی در ساختمان قدیمی پلاسکو. در پی وقوع این آتش سوزی ساختمان پلاسکو به طور کامل فروریخت. در اثر این حادثه ناگوار 16 آتش نشان و 4 شهروند جان خود را از دست دادند.

حدود 1200 واحد در پلاسکو وجود داشت که براساس آمارها 560 واحد از آن فعال بودند. براساس گزارش های رسمی 1500 میلیارد تومان خسارت به این واحدها وارد و سه هزار کارگر نیز بیکار شدند. پلاسکو با پنج دهه قدمت جزو نخستین ساختمان های مدرن تجاری در پایتخت بود.

پایان گروگان گیری

30 دی 1359 (برابر با 20 ژانویه 1981) با پذیرش قرارداد الجزایر از سوی دولت های ایران و ایالات متحده آمریکا ماجرای گروگان گیری در سفارت آمریکا پایان یافت. 66 گروگان (63 نفر از سفارت آمریکا و 3 نفر از دفتر کنسولگری در وزارت امورخارجه) از تاریخ 4 نوامبر 1979 تا 20 ژانویه 1981 گروگان بودند.

گروه 63 نفری در سفارت و گروه 3 نفری در وزارت امورخارجه نگهداری می شدند. 13 نفر از گروگان ها بین 19 و 20 نوامبر 1979 آزاد شدند و یک نفر از آنها در 11 ژوئیه 1980 آزاد شد. 52 نفر باقی مانده 444 روز به عنوان گروگان در اختیار و کنترل گروه دانشجویان بودند و در نهایت در 20 ژانویه 1981 آزاد شدند. فریدون مجلسی، از دیپلمات های ایرانی آن دوره درباره گروگان گیری گفته است:قرارداد الجزایر که به آن بیانیه می گویند، مبنای توافقی برای استرداد گروگان ها شد و دعاوی شرکت های آمریکایی به داوری ویژه در لاهه محول شد و متقابلا، طبق بدیهیات حقوق بین الملل، آمریکا متعهد شد در امور داخلی ایران دخالت نکند. کلمه «بیانیه» هم توجیهی بود برای «قرارداد» تعهدآوری که ضمنا نیازی به تصویب مجلس نداشته باشد!

باری روزن، وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا در تهران در دوران انقلاب خاطرات دوران گروگان گیری را چنین شرح داده است: «در اکتبر 1979 جیمی کارتر رئیس جمهوری وقت به شاه اجازه داد که برای مراقبت های پزشکی وارد آمریکا شود، شمار زیادی از ایرانی ها اعتقاد داشتند که کاخ سفید می خواهد شاه را دوباره به قدرت برساند. در چهارم نوامبر دانشجویان در اعتراض به اقدام کارتر وارد سفارت آمریکا شدند. هیچ کدام از ما حدس نمی زدیم که این آغاز یک گروگان گیری طولانی و جنجالی باشد. دانشجویان مستقیما وارد دفتر من شدند چون نزدیک ترین اتاق به ورودی سفارت بود. من از جایم بلند شدم و به طرز احمقانه ای گفتم: خب ببینید؛ اینجا ملک ایالات متحده است و شما باید از اینجا خارج شوید! حالا که به آن صحنه فکر می کنم خنده ام می گیرد. آن لحظه به خودم گفتم من که چیزی برای از دست دادن ندارم و بعد فکر کردم به دردسر بزرگی افتاده ام. آن لحظه باران شدیدتر و شدیدتر می شد. من گرفتگی آسمان و صدای باران را حس می کردم و به خودم می گفتم از این پس زندگی ام سردتر و سردتر می شود. حس بی پناهی داشتم.»

درگذشت شاه عباس یکم

شاه عباس یکم صفوی 30 دی 1007 خورشیدی در مازندران درگذشت. از وقایع مهم دوران او می توان به انتقال پایتخت به اصفهان، سه جنگ پیروزمندانه با لشکر عثمانی، شکست پرتغالی ها در خلیج فارس و کشتار نقطویان اشاره کرد.

جان کارت رایت، یکی از جهانگردان خارجی که در سال 1012 هجری قمری شاه عباس را از نزدیک دیده بود، در سفرنامه خود درباره 34 سالگی شاه عباس چنین می نویسد: «این شهریار جوان از لحاظ جسمانی و عقلانی هر دو نمونه ای از کمال مطلق است. آدمی است میانه بالا، سیمایی سخت موقر و چشمانی تیز و نافذ دارد، سیه چرده است و صاحب سبیلانی دراز. ریشش را می تراشد و ظاهرش حکایت از جنگاوری او دارد و طبعی سختگیر دارد. چنان که در نخستین برخورد، آدمی چنین می پندارد که جز بی رحمی و خشونت چیزی در خمیره وجود او ننهاده اند، اما در حقیقت طبعی فروتن و مهربان دارد، چنان که به راحتی می توان او را دید و با او سخن گفت. روش وی این است که در میان اعاظم امرای درباری آزادانه بر سر طعام می نشیند و از شکار و بازپرانی به همراه اعیان درباری و بزرگان و فرستادگان پادشاهان بیگانه حظ فراوان می برد.»

دلاواله درباره شاه در میان سالگی می نویسد: «موی و ابرو و سبیلش تا 49 سالگی نیز سیاه بوده است و با آنکه رنگ رویش از آسیب سفرها و جنگ های بی شمار به سیاهی گراییده بود، زیبایی های صورتش بر زشتی های آن می چربید و روی هم قیافه ای موقر و جالب و نجیب داشت. دست هایش مثل کارگران روستایی کوتاه و ستبر و سیاه بود و آنها را به رسم زمان حنا می بست. بر اثر رنج ها و تلاش هایش در میدان های جنگ، بر اثر افراط در شراب خواری و ابتلا به بیماری های گوناگون (مالاریا، آبله و امراض دیگر) موهای سرش در 52 سالگی ریخته بود.» در کتاب «عالم آرای عباسی» علت مرگ او چنین توصیف شده است: «چند روز قبل از آن در شکارگاه، پادشاه در خوردن و آشامیدن طعام افراط کرد و در بازگشت، به سبب سنگینی بار معده دچار تب شد و در اندک مدتی از اوج کمال به حضیض وبال رسید.»