آرشیو چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸، شماره ۵۳۶۶
فرهنگ: نسبتا تاریخی
۱۲

ماجرای مین گذاری اوین

قبل از انقلاب سرگردی در زندان اوین کار می کرد که تخصص او مین گذاری بود و چهار انگشت دست چپش قطع شده بود. قبل از سقوط رژیم او اطراف زندان اوین را مین گذاری کرده بود که اگر انقلابیون حمله کردند کشته شوند. مردم او را گرفتند و به دفتر تیمسار قرنی آوردند. تیمسار به او گفت می خواهم تمام مین هایی را که در اطراف زندان اوین کار گذاشته ای جمع آوری کنی و بیاوری. او در طی یک هفته با کمک عده ای این کار را کرد. بعد به تیمسار گفت فرزندش بیمار است و باید برای عمل جراحی به خارج برده شود. تیمسار قول داد به شرط این که پزشکان تایید کنند که خروج بچه از ایران ضرورت دارد این کار را برایش انجام بدهد. آن سرگرد وقتی جوانمردی تیمسار قرنی را دید گفت مین های روی چینه های دیوار را جمع نکرده و آنجا را هم پاکسازی کرد. اتفاقا دادگاه آن سرگرد را به اعدام محکوم کرد، اما شهید قرنی بر سر پیمان خود ماند و زن و فرزند او را به خارج فرستاد.

یکی از افراد اطلاعات سابق هم بود که با یک دستگاه شبیه لپ تاپ های امروزی آمد و دیدیم تمام سوابق افراد را در آن دارد. او آمده بود که کمکش کنند از ایران برود، اما بعد از این که آدرس و مشخصات تمام ساواکی ها و وابسته های رژیم سابق را داد، دستگیرش کردند. ما از روی اطلاعات او خیلی ها را پیدا کردیم، از جمله تیمساری که تا شهر نور هم ردش را زدیم، ولی او را فراری داده بودند.

یک بار هم به ما ماموریت دادند که هژبر یزدانی را پیدا کنیم. سوار بالگرد شدیم و رفتیم و دو تا بالگرد هم تا اطراف کوه های ساوه ما را همراهی کردند. با این که در آن ماموریت تلاش زیادی کردیم، اما متاسفانه هژبر هم توانست فرار کند.