آرشیو سه‌شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۸، شماره ۳۴۰۹
اندیشه
۸

مرور

اقتصاد بدهی و مالکیت

چندسالی است بحث درباره نولیبرالیسم در ایران به شدت بالا گرفته است. ماهی نیست که حداقل یک مقاله تالیفی یا ترجمه یا حتی گاه یک سخنرانی به طور مستقیم یا غیرمستقیم درباره نولیبرالیسم منتشر نشود. کتاب های قابل توجهی هم تاکنون در این زمینه ترجمه و منتشر شده اند. به تازگی کتاب جدیدی درباره نولیبرالیسم با ترجمه خسرو کلانتری به همت نشر کلاغ منتشر شده که محصول تجربیات مایکل هادسن در عالی ترین سطوح نظام اقتصادی در آمریکاست و بسیاری این کتاب را از معتبرترین مراجع در نقد اقتصاد نولیبرال می دانند: «کشتن میزبان». هادسن در این کتاب می کوشد به این سوال پاسخ دهد که چگونه انگل های مالی و بدهی اقتصاد جهانی را نابود می کنند؟

کتاب حاضر به شرح چگونگی سیاسی شدن حرکت رو به بالای پس انداز و بدهی، به منظور کنترل بر دولت ها، می پردازد. نویسنده نشان می دهد که با افزایش حجم بدهی، یعنی افزایش بدهی تا سقوط مالی، جنگ یا تعدیل منفی سیاسی رخ می دهد. با این حال، در نظر او مسئله فقط بدهی نیست، بلکه پس انداز در ستون دارایی ترازنامه است که بیشتر آن در اختیار یک درصدی ها قرار دارد. اکنون دیگر همه می دانند که بخش اعظم این پس اندازها قرض داده می شود تا به بدهی 99 درصد تبدیل شود. هادسن این الگوی بدهی را چیزی می داند که اقتصاددانان کلاسیک به عنوان غیرمولد تعریف کردند، که درآمد بی زحمت (رانت اقتصادی) و عایدی سوداگرانه را به سود حاصل از راه استخدام کارگر برای تولید کالا و خدمات ترجیح می دهد. از این رو، نویسنده با مرور این مباحث آغاز می کند که اقتصاددانان دوران روشنگری و بازار آزاد نخستین به مدت دو سده کوشیدند تا دقیقا از تسلط رانتی جلوگیری کنند که اقتصادهای امروز را خفه می کند و دموکراسی ها را به عقب می راند تا الیگارشی مالی ایجاد کند. هادسن در توضیح زمینه این بحث یادآوری می کند که آنچه در جریان است «راهبرد اورولی فریب سخنورانه» است و با این کار نشان می دهد که بخش مالی و دیگر بخش های رانتی جزئی از اقتصادند نه چیزی خارج از آن. او این راهبرد را دقیقا راهبردی می داند که انگل در طبیعت به کار می گیرد تا میزبان خود را فریب دهد و نداند انگل در پی سواری رایگان است، بلکه آن را جزئی از بدن خود بدن بداند و شایسته حمایت کامل.

کتاب حاضر به 12 موضوع زیر می پردازد:

1) اقتصاد بدهی و مالکیت عایدی های اقتصادی اش را به کنترل سیاسی تبدیل می کند تا پرداخت بدهی ها و حفظ مزایای رانت منابع طبیعی و انحصاری را اعمال کند؛ 2) بانک ها بیشتر بر مبنای وثیقه موجود، عمدتا مستغلات، سهام و اوراق قرضه وام می دهند و درنتیجه امروزه کار بانک ها در کارخانه ها جابه جاکردن مالکیت دارایی هاست، نه تولید بیشتر؛ 3) وام گیرندگان این وام را برای خرید و در نتیجه بالابردن قیمت دارایی ها در بازار به کار می برند؛ 4) بازپرداخت این بدهی ها همراه با بهره مقدار کمتری از درآمد حاصل از دستمزد یا سود را برای خرید کالاهای مصرفی یا سرمایه ای باقی می گذارد. این انقباض پول ناشی از بدهی جانشین اجتناب ناپذیر تورم قیمت دارایی است. هزینه بدهی و پرداخت رانت به انقباض بازار، مخارج مصرف کننده، اشتغال و دستمزد می انجامد؛ 5) ریاضت اقتصادی یا منقبض کردن بازار و ایجاد بی کاری پرداخت بدهی را دشوارتر می کند؛ 6) سیاست متعارف چنین وانمود می کند که اقتصاد می تواند بدون پایین آوردن سطح زندگی یا ازدست دادن اموال بدهی خود را بپردازد؛ 7) بدهی هایی که نتوانند پرداخت شوند پرداخت نخواهند شد. هادسن به دقت نشان می دهد که چگونه این بدهی ها پرداخت نمی شوند؛ 8) یک اقتصاد حبابی ممکن است سقوط را به عقب بیندازد اگر بانک ها با شرایط آسان تری وام دهند تا وام گیرندگان بتوانند با بالابردن قیمت ها، قیمت مستغلات و دیگر دارایی ها را افزایش دهند. در نهایت بدهی ها به جای خود باقی می مانند و باعث ایجاد سرمایه منفی می شوند؛ 9) بانک ها و صاحبان اوراق قرضه با تعدیل منفی بدهی به سطح درآمد و ارزش گذاری تاریخی دارایی مخالفند. نتیجه ورشکستگی اقتصادی است؛ 10) یک درصدی ها از گروهه سالاری پشتیبانی می کنند؛ 11) هر اقتصاد برنامه ریزی شده است، اما برنامه ریزی را چه کسی انجام می دهد، بانک ها یا دولت های منتخب؟ 12) کوشش بخش مالی برای افزودن توان سیاسی اش یک بعد مالی حیاتی دارد: هر رانت اقتصادی که از آن مالیات گرفته نشود آزاد است که به عنوان بهره نزد بانک به وثیقه گذارده شود منتها نظریه کلاسیک ارزش و قیمت نشان می دهد مالیات بر رانت باعث افزایش قیمت ها نمی شود، ولی از رانت پرداخت می شود و مازاد قیمت بر ارزش هزینه ای ذاتی را جذب می کند. این هدف سیاسی اقتصاددانان بازار آزاد بود، از فیزیوکرات ها و آدام اسمیت، تا میل و عصر ترقی خواهی. هادسن می کوشد در این کتاب نسبتا حجیم به تفصیل 12 موضوع مذکور را بررسی کند.

فلسفه ورزی در علم

«ساختار انقلاب های علمی» شناخته شده ترین کتاب تامس کوهن است که در آن به ارائه معیارهایی برای تشخیص انقلاب علمی می پردازد. این کتاب که تاکنون سه بار به فارسی ترجمه شده، یکی از پر استنادترین کتاب ها در فلسفه علم است و با وجود اینکه نزدیک به 60 سال از انتشار آن می گذرد، همچنان برخی مباحث آن مبهم باقی مانده است. فیلسوفان متعددی شباهت میان آموزه های فلسفی این کتاب را با فلسفه ویتگنشتاین متاخر نشان داده اند اما حاصل تاثیر بنیادینی که کوهن از ویتگنشتاین گرفت، نه صرفا مجموعه ای از آموزه های فلسفی بلکه شیوه فلسفه ورزی او بود. از نظر ویتگنشتاین، اندیشه فلسفی رایج -متاثر از علوم طبیعی- به دنبال «تبیین» امور است و از این رو در میان انبوهی از نظریه ها سرگشته و حیران است، در حالی که کار فلسفه صرفا «توصیف» است و باید از هر نوع تبیینی در فلسفه پرهیز کرد. آنچه کوهن از ویتگنشتاین وام گرفت همین شیوه فلسفه ورزی بود که آن را برای فهم تحول و تطور «علم» به کار بست. کتاب «توصیف فلسفی علم» که به تازگی منتشر شده می کوشد پس از توضیح شیوه فلسفه ورزی ویتگنشتاین متاخر خوانشی جدید از کتاب «ساختار انقلاب های علمی» تامس کوهن عرضه کند تا بسیاری از ابهام های مطرح شده درخصوص آن رفع شوند.

مقاله اول، «تبیین علم»، تبیین در علوم طبیعی را توضیح و نشان می دهد که چگونه این شیوه فهم در فلسفه علم برای تبیین علم به مثابه یک پدیده به کار گرفته شده و همین شیوه سبب به وجود آمدن نظریه های گوناگونی درباره علم و روش آن شده است. در مقاله دوم، «توصیف فلسفی علم»، نویسنده می کوشد شیوه فلسفه ورزی ویتگنشتاین را بیان کند. از نظر ویتگنشتاین تاملات فلسفی ما از سنخ علوم طبیعی نیستند که برای آنها تبیین ارائه کنیم. بنابراین، نمی توانیم آنها را به طور تجربی بیابیم و درباره شان نظریه پردازی کنیم. مقاله سوم، «روش شناسی تامس کوهن»، مقومات روش شناسی کوهن را در پرتو شیوه فلسفه ورزی ویتگنشتاین بررسی می کند و نشان می دهد که کوهن به دو شیوه به توصیف فلسفی علم می پردازد. او در مطالعات موردی خود در تاریخ علم، بازی-زبان های سنت های علمی را توصیف می کند و از این رو، روش مردم شناسی را به کار می گیرد. در مرحله بعد، به توصیف قواعد بازی-زبان های سنت های گوناگون در علم می پردازد که نتیجه آن توصیف فلسفی بیان شده در کتاب «ساختار انقلاب های علمی» است اما این توصیف فلسفی خالی از ابهام نیست؛ برای مثال، کوهن بر این نکته تاکید می کند که پس از انقلاب علمی طرفداران پارادایم های رقیب در جهان های متفاوتی به کار مشغول اند. فیلسوفان متعددی کوشیده اند تا این ابهام را به طرق مختلفی رفع کنند اما مولف معتقد است که این ابهام ناشی از به کارگیری نادرست واژه «جهان» یا «جهان مستقل» است. آنچه در فرایند یک انقلاب علمی رخ می دهد و کوهن آن را تغییر جهان می نامد، در واقع تغییر بازی-زبان است. پیرو چنین تغییری، گزاره های لولایی بازی-زبان پیشین جای خود را به گزاره های لولایی بازی-زبان جدید می دهند. این موضوع در مقاله «تغییر جهان یا تغییر بازی-زبان» از منظر گزاره های لولایی ویتگنشتاین بررسی شده است.

یکی دیگر از ویژگی های فلسفه ورزی ویتگنشتاین دیدگاه استعاری او در تاملاتش است، به طوری که می توان گفت روش او در فلسفه ورزی اش ذاتا استعاری است. کوهن هم به سبب اینکه به شدت تحت تاثیر فلسفه ویتگنشتاین است و به عبارتی شیوه فلسفه ورزی او را برای فهم علم به کار گفته است از استعاره ها در «ساختار انقلاب های علمی» بهره فراوانی برده است. یکی از این استعاره ها که تاکنون کمتر به آن توجه شده، استعاره تکامل داروینی است که کوهن برای بیان چگونگی تحول و تکامل معرفت علمی آن را به کار می گیرد. مقاله پنجم، «استعاره تکامل داروینی در انقلاب های علمی»، جنبه های گوناگون توازی بین تکامل داروینی و معرفت علمی را بررسی می کند.

در مقاله ششم، «کوهن آغازگر جامعه شناسی معرفت علمی»، تاثیر کتاب «ساختار انقلاب های علمی» در پیدایش «جامعه شناسی معرفت علمی» بررسی شده است. با تامل در آرای جامعه شناسان کلاسیک معرفت می توان دید که آنها نه فقط به بررسی جامعه شناختی معرفت علمی نپرداخته اند، بلکه حتی امکان آن را نیز محتمل ندانسته اند. مهم ترین پرسش این مقاله این است: چه عاملی سبب شد تا کوهن فیزیک دان و فیلسوف علم توانست برای اولین بار از امکان پژوهش های جامعه شناختی در معرفت علمی صحبت کند؟ برای این منظور نویسنده جایگاه معرفت علمی را نزد جامعه شناسان کلاسیک بررسی می کند و نشان می دهد تلقی آنان از معرفت علمی چگونه مانع از این شد که بتوانند از تاثیر عوامل اجتماعی در تقویم معرفت علمی سخن بگویند.