آرشیو سه‌شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۸، شماره ۴۳۶۰
صفحه آخر
۱۶
در همین حوالی

سپانلو، منتقد منصف

جمال میرصادقی

محمدعلی سپانلو علاوه بر آنکه شاعر بود، در نگارش نقد کتاب های داستانی هم دست توانمندی داشت. وجه ممیزه نقدهای او در مقایسه با دیگران رعایت اصول عدالت و انصاف بود.

در جامعه ادبی همواره دسته بندی هایی وجود داشته است، چندین دهه پیش ما دسته مشهدی ها، اصفهانی ها، جنوبی ها و.. داشتیم که سپانلو و هوشنگ گلشیری بیشتر به جمع اصفهانی ها نزدیک بودند.

همین دسته بندی ها سبب می شد گاهی نویسندگان و شاعران با حب و بغض درباره دیگرانی که در دسته خودشان نبودند یا به گروهی تعلق نداشتند، حمله کنند. «مهرداد رهسپار» نام مستعاری بود که تحت لوای آن چنین نقدهایی نوشته می شدند.

گاه نویسندگان با این نام مستعار پا را از دایره ادب هم بیرون می گذاشتند و دشنام و فحاشی نثار کسی می کردند که او را نمی پسندیدند یا آن نویسنده و شاعر مطابق ایده آل های شان نبود، در آن سال ها من هم از این به اصطلاح نقدها بی نصیب نماندم و بسیاری حرف ها در قالب نام «مهرداد رهسپار» به من گفته شد.

با این حال من به کار خود مومن بودم، همین امر دلیل ترجمه کتاب هایم به زبان های دیگر و داشتن مخاطبان ایرانی و غیرایرانی است.

با وجود این فضای نه چندان سالم، محمدعلی سپانلو جزو کسانی بود که تلاش می کرد در نقد جانب انصاف را رعایت کند و از درشت گویی نسبت به دیگران بپرهیزد. این ویژگی که در او سراغ داشتم، باعث شد با اینکه خیلی به سپانلو نزدیک نبودم، زمانی که در دهه 60 و زمان جنگ با من در خصوص کاغذ تماس گرفت ، تمام تلاشم را برای کمک به او انجام دهم. در زمان جنگ نویسندگان تنها می توانستند کاغذ را از وزارت ارشاد تهیه کنند. در آن سال ها من مدرس دانشگاه بودم، یک روز سپانلو از من خواست اگر می توانم برای کتاب جدیدش کاغذ تهیه کنم. من نزد مدیرم رفتم و به او گفتم برای کتابی که در دست نگارش دارم به کاغذ نیاز دارم، نام کتاب سپانلو را هم به عنوان کتاب خودم دادم. زمانی که آنها کاغذ را به من تحویل دادند، من آن را نزد سپانلو بردم و او توانست در آن برهه کتابش را منتشر کند.