آرشیو یک‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، شماره ۳۴۴۲
صفحه اول
۱
سرمقاله

شلم شوربای جهانی علیه ایران

دکتر احمد عظیمی بلوریان (استاد پیشین مریلند)

آنچه را که امروز ایران در دولت حسن روحانی تجربه می کند، 80 سال پیش توسط سید غلامرضا روحانی، شاعر طنزپرداز ایران، پیش بینی شده بود. همین شباهت نشان دهنده سیکل تکرار رویدادهاست. این شاعر می گوید:

«سپلشت آید و زن زاید و مهمان برسد - عمه از قم برسد خاله ز کاشان برسد - خبر مرگ عموقلی برسد از تبریز - نامه رحلت دایی ز خراسان برسد - هر بلایی به زمین می رسد از دور سپهر - بهر ماتم زده ای بی سر و سامان برسد- کرد تعقیب ز هر سوی طلب کار مرا- ترسم آخر که از این غم به لبم جان برسد»؛ اما تفاوت این دو در این است که او شاعری آزاده و شوخ طبع بود؛ اما حسن روحانی در بالاترین مقام اجرائی است و گرفتاری های او در سه شاخه اصلی قابل شناخت هستند:

1- مسئولیت های رسمی یک رئیس جمهور. هرکس دیگری هم که جای او باشد، باید وظایف خود را انجام دهد؛ حتی اگر موانع بی شمار در سر راه او بود.

2- فشارهایی که این روزها قدرت های جهانی بر ایران می آورند.

3- رویدادهای طبیعی از جمله سیل و توفان و زلزله و تبعات آنها که هم مردم را عاصی کرده و هم آه دولت را از نهادش برآورده است.

هیچ کدام از اینها در ایران ناشناخته نیستند. ایران به چند دلیل هزاران سال نقشی اساسی در تحولات سیاسی این منطقه بر عهده داشته است.

منطقه ای که ایران کنونی در مرکز آن قرار دارد، یکی از حساس ترین مناطق جهان است؛ زیرا به دلیل داشتن موقعیتی استراتژیک، رابط همه فرهنگ های اطراف خود از دوران باستان تاکنون بوده و هست. غیر از ایران دو قدرت سیاسی و فرهنگی بسیار قوی در رقابت با ایران در این منطقه فعال بوده اند که عبارت بوده اند از یونان و روم (به ویژه شاخه بیزانس آن موسوم به روم شرقی) در منطقه ای که در چند صد سال اخیر به نام عثمانی خوانده می شد و امروز بخشی از آن به نام ترکیه خوانده می شود. افزون بر این سه قدرت سازنده، فرهنگ های کوچک تر در منطقه وجود داشته و دارند؛ مانند گرجستان، ارمنستان و اوکراین و خزرها و روسیه کنونی در شمال ایران و ده ها فرهنگ موثر دیگر در اطراف این منطقه مانند هند و مصر و اعراب اطراف خلیج فارس و ترک های آسیای میانه که نقش موثری در تحولات منطقه ایفا کرده اند. همه این فرهنگ ها همواره در همکاری یا رقابت و دشمنی با هم بوده اند. ایران و روم بیش از 700 سال با هم جنگیده و یکدیگر را تکه پاره کردند؛ تا جایی که هر دو آن قدر ضعیف و ناتوان شدند که با یک یورش اعراب تازه مسلمان به خاک و خون کشیده شدند. روم شرقی هم به چنگ مغولان افتاد که نهایتا همه سرزمین های روم شرقی و عربی را به امپراتوری عثمانی تبدیل کردند. این تحولات تا زمانی بود که غرب هنوز به یک قدرت جهانی تبدیل نشده بود. تجاوزات بیزانسی ها به کشورهای اطراف مدیترانه مانند فلسطین و اردن کنونی و شامات و مصر یک حرکت مداوم بود. روم غربی (ایتالیای کنونی) به ویژه سرمایه داران ونیزی (که دست کمی از اصحاب قدرت وال استریت کنونی نداشتند) برای غارت شامات با لشکریان مهاجم (صلیبیون) به توافق می رسیدند. به این صورت که به آنها اسلحه و نیروی نظامی می دادند تا پس از شکست کشورهای جنوبی مدیترانه از جمله سوریه کنونی، مال التجاره شهرهای منطقه را غارت کنند. به تدریج که مغول ها ایران و بیزانس را غارت کردند و روم و یونان باستان قدرت جهانی خود را از دست دادند، قدرت های جانشین آنها از جمله فرانسه و انگلیس مستعمرات آنها را به چنگ خود در آوردند. همین قدرت ها، هند و چین و دیگر کشورهای کنونی خاور دور را هم به مستعمرات خود تبدیل کرده بودند.

پس از جنگ های جهانی اول و دوم، آمریکا به صورت قدرت برتر جهان در آمد و پای خود را جای پای مستعمره چی های پیش از آن گذاشت. تلاش ناموفق ایالات متحده در راستای به چنگ گرفتن ویتنام شمالی نمونه بارزی از فرازو فرود قدرت های غربی است. چنگ اندازی آمریکا به منافع نفتی انگلیس در ایران در آغاز دهه 1330 نمونه دیگری از جانشینی قدرت های غربی است. چین و هند که امروز سرآمد کشورهای قدرتمند آسیایی هستند، تا جنگ جهانی دوم مستعمرات مفلوک انگلیس بودند. بازی قدرت ها امروز با قدرت یافتن آمریکا و اروپای غربی و روسیه و چین در مقیاس بزرگ تری ادامه دارد. چین و روسیه برای نخستین بار به عضویت کلوب قدرت های جهانی درآمده اند. غربی های امروزه از جمله فرانسه، انگلیس و ایالات متحده با کشورهای خاور میانه همان می کنند که قدرت های کوچک تر دیروز می کردند؛ یعنی اگر بتوانند همه کشورهای خاورمیانه را تبدیل به مستعمرات خود می کنند. توجه کنید؛ از جنگ های جهانی اول و دوم تاکنون بیشتر مرزهای کشورهای خاورمیانه از جمله ایران را قدرت های اروپایی تنظیم کرده اند. این شامل جداکردن ایران و افغانستان و قفقاز (گرجستان، ارمنستان و آذربایجان شمالی)، تجزیه عثمانی، تجزیه کشورهای شرق ایران است. مرزهای کنونی این کشورها هیچ کدام به دست عوامل داخلی این کشورها ترسیم نشده است. این تجزیه عظیم مانع رشد قدرت های منطقه ای و عامل سلطه گری غرب است. ایران که از دوران صفویه پابه پای عثمانی و در عین حال با رقابت با عثمانی به یک قدرت نسبی دست یافت، باز هم در جنگ جهانی اول و دوم مورد تاخت وتاز غرب قرار گرفت و به طوری که در بالا به آن اشاره شد، توان خود را به میزان زیادی از دست داد. از آن تاریخ تاکنون قدرت های برتر غربی یکسره تلاش کرده اند به هر قیمتی از رشد قدرت ایران جلوگیری کنند. تکرار این نکته ضروری است که ایران به دلیل موقعیت استراتژیک خود در آسیای جنوب غربی از حساسیت بیشتری نزد قدرت های غربی برخوردار است. جاده ابریشم تغییر شکل داده شده امروز موجب تسهیل حرکت و مانور روسیه در همین منطقه شده است؛ درحالی که تا پیش از انقلاب خطوط پیمان های بغداد و سنتو مانع نفوذ روسیه در این منطقه بودند. فریادهایی که آمریکا بر سر ایران امروز می زند، در واقع پیامی است که به در می گوید که دیوار بشنود. روس ها هم به این سادگی ها حاضر نیستند از دستاوردهای خود صرف نظر کرده یا از ایران بدون قید و شرط حمایت کنند. جهان در مقطع آغاز بازسازی خاورمیانه است. هم روسیه و هم چین به دلیل امکانات فراوانی که دارند، به دنبال آن هستند که سهم خود را در این بازسازی به دست آورند. نکته جالب توجه این است که مردم ایران در سراسر تاریخ خود به صورت فردی و جمعی نه تنها ارتباط خود را با کشورهای غربی از دست نداده اند بلکه در واکنش به هجوم اقوام بیگانه به ایران به غرب کوچ کرده... و فرهنگ خود را در آن کشورها گسترده اند که این را می توان در ترکیب زبان های خاورمیانه تا هند با زبان های بومی کشورهای غربی به راحتی مشاهده کرد. به عبارت دیگر تحرک مردمی و تداوم مهاجرت به سوی غرب نه تنها در طول تاریخ هرگز از حرکت باز نایستاده بلکه موجب ترکیب فرهنگی ایران و غرب شده است. امروز ما زبان های اروپایی را «هند و اروپایی» می خوانیم و ترکیب نژادی و زبانی ایران با کشورهای اروپای شرقی یک واقعیت انکارناپذیر است. مسئله مهاجرت نیز کماکان دامن گیر شرق و غرب است تا حدی که ایران یادآوری می کند اگر اروپا به تعهدات خود در برجام عمل نکند، راه مهاجرت به غرب را برای فلان گروه مهاجرت کرده به ایران باز خواهد کرد. با توجه به نکات فوق، دلایل شلم شوربایی که امروز آمریکایی ها درباره ایران درست کرده اند، بسیار روشن است. آنچه ایدئال آمریکای امروز است، این است که منطقه ثروتمند خاورمیانه کلا در چنگ غرب آن هم به رهبری آمریکا باشد و باقی بماند تا منابع آن به سود غرب مصادره شود. برای رسیدن به این هدف، کشورهای منطقه باید همه با هم دشمن باشند و برای دفاع از خود از غرب (نه از شرق) اسلحه بخرند. سپلشت های خراب شده سر روحانی زاییده همین سیاست است و ویژه او نیست. هر فرد دیگری هم جای او بود همین فشارها را باید تحمل می کرد. فراموش نکنید کشورهای غربی دو گونه رفتار با ایران دارند؛ یکی ظاهر قضیه است که در نظام رسانه ای و تبلیغاتی دیده می شود و ماهیتا تشنج زاست و دیگری آن است که در جلسات خصوصی پارلمانی و کنگره ای خودشان مطرح می شود. ایران امروز در موضع دفاعی است تا در صورت بروز بحران از خود دفاع کند. در چنین موضعی بهترین روش برخورد با زورگویان سکوت و حفظ آرامش همراه با پایش دائمی است تا صدای طرف مقابل را بشنوند و مبادا که صداهای بلند داخلی، مانع این امر حیاتی شود. بلاهای دیگری که به صورت طبیعی در سیل، توفان و زلزله بر سر ایران آمده و هنوز هم ادامه دارد، منحصر به ایران نیست. حتی سهم صدمات وارده به آمریکا به مراتب بیشتر از ایران است. باید خونسرد و هوشیار بود و تا آنجا که ممکن است از پرحرفی پرهیز کرد.