آرشیو پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸، شماره ۵۴۲۸
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

ماجرای 3 خیانت نهفته، با چوب و چماق و قمه

امید مهدی نژاد

شخصی به نزد حکیم قائناتی رفت و او را صدا زد. حکیم قائناتی گفت: جان؟ شخص گفت: ای حکیم، دیروز نزد حکیم هراتی بودم. حکیم قائناتی گفت: خب. شخص گفت: حکیم پشت سر شما حرف های ناجوری می زد که اگر به شما بگویم حتما ناراحت و عصبانی می شوید و می دهید مریدانتان پدرش را دربیاورند.

حکیم قائناتی روی درهم کشید و گفت: آیا می دانی با این سخن که گفتی مرتکب سه خیانت نهفته شدی؟

شخص گفت: واقعا؟ حکیم قائناتی گفت: بلی. شخص گفت: یعنی چطوری؟ حکیم قائناتی گفت: نخست این که حال مرا گرفتی و مرا مکدر و پریشان حال ساختی. دوم این که ذهنیت مرا نسبت به حکیم هراتی خراب کردی و سوم این که شان و قدر خودت را نزد من پایین آوردی.

شخص سر به زیر انداخت و هیچ نگفت. پس از دقایقی حکیم قائناتی گفت: حالا مرتیکه چی گفت؟

شخص گفت: گفت حکیم قائناتی سواد مواد درست و حسابی ندارد و اصلا حکیم نیست و مراتب ریاضت و سلوک را نیز طی نکرده و مقاماتی چیزی هم ندارد، اما برای خودش دکان درست کرده و یک مشت ابله تر از خودش را به عنوان مرید دور خودش جمع کرده و از بودجه بیت المال می گیرد و یک سری خزعبل سرهم می کند و مریدانش پیاده سازی می کنند و در قالب کتاب و فایل های صوتی و تصویری به خلق ا.. قالب می کنند و ان شاءالله زودتر بمیرد تا همه از شرش خلاص شوند.

حکیم قائناتی گفت: عجب، عجب. سپس مریدان خود را صدا زد و به آنها گفت با چوب و چماق و قمه به دفتر حکیم هراتی حمله کنند و آنجا را به هم بریزند و هرکس را در آنجا دیدند بزنند و اگر حکیم هراتی بود، پدر حکیم هراتی را نیز دربیاورند. سپس شخص خیانتکار را از خود راند و سرش را در جیب تفکر فرو کرد و به اندیشیدن مشغول شد.