جایگاه و کارویژه های سکولاریسم در غرب و جهان اسلام
با فرا رسیدن عصر رنسانس و نوزایی در قرن چهاردهم میلادی در جوامع مغرب زمین فلسفه جزم گرایی مدرسی و اسکولاستیکی و نظام کلیسایی حاکم در کل دوران قرون وسطی مورد چالش جدی قرار گرفت. در این واکنش بخش اعظم آنچه تحت عنوان دین و مذهب و متافیزیک قرار داشت به ویزه در حوزه های سیاسی و اجتماعی به کناری نهاده شد و مدرنیته با سرعتی شتابان روند تحولی را آغاز نمود. یکی از فرایندهای چندگانه دوران بعد از قرون وسطی (دوران مدرن) که از نتایج اجتناب ناپذیر صورت بندی مدرنیته محسوب می گردد، فرایند سکولاریزاسیون (جدا کردن دین از سیاست) است. تفکرات فکری و فلسفی چند صد ساله در غرب باعث گردید تا سکولاریسم در این بخش از جهان دارای ریشه های مستحکمی شود و به دیگر نقاط جهان نیز سرایت نماید. از سوی دیگر پدیده سکولاریسم در مشرق زمین به طور عام و در بین متفکرین شرق و کشورهای اسلامی به طور خاص که مورد نظر ما در مقاله حاضر است، نیز مورد توجه و التفات ویژه ای قرار گرفت، که غالبا با نوعی برخورد دوگانه روبرو شد: از یک سوی مورد انتقاد شدید قرار گرفت و از سوی دیگر برخی از روشنفکران این کشورها را مجذوب خود کرد. پس از گذشت زمان زیادی مشاهد می شود که سکولاریسم گسترش چندانی در بین کشورهای اسلامی ننموده است. علت عدم اشاعه سکولاریسم در ساختار و قدرت و حکومت و نظام های سیاسی در کشورهای اسلامی و خاورمیانه دلایل مختلفی دارد، از جمله در مدرنیته غربی قدرت و منزلت بر اساس محوریت انسان شکل گرفت. ولی در دین اسلام قدرت متعلق به خداوند است و نمی تواند انسان- محور باشد. به همین دلیل در جوامع مشرق زمین الزام ها و کاربست های سکولاریسم به عنوان یک جریان اندیشگی و یک نظام سیاسی- اجتماعی آنچنان که در غرب تحقق و اشاعه یافت، چندان زمینه و بستر مناسبی برای بسط و اشاعه پیدا نکرد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.