اتحاد عین و ذهن از دیدگاه صدرالمتالهین و هگل
هگل بعد از کانت مساله ی شناخت را مهم ترین اولویت خود قرار داد و در بحث شناخت از روش دیالکتیک بهره جست؛ او مدت ها قبل از این که وحدت عین و ذهن در هگل مطرح شود، در اولین کتاب خود پدیدارشناسی روح، به تحلیل درجات و مراتب شناخت پرداخت. در مشرق زمین صدرالمتالهین با بیان اصل و معقول و تعمیم دادن آن به سایر مراتب معرفت، جدایی میان مدرک و مدرک را از میان برداشت و وحدت آن دور اثابت کرد. صدرالمتالهین با تکیه برمبانی اصالت وجود، وحدت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری، حدوث نفس انسانی، تجرد علم و وجودی بودن علم، توانست به اثبات اصل اتحاد عاقل و معقول برسد. برطبق این اصل، وجود صور اشیاء برای نفس جزیی، موجب فعلیت یافتن قوای نفس و عقول و سرانجام پیوند با عقل فعال می شود. هرچند در مقایسه دو فیلسوف احتیاط لازم را باید داشته باشیم ولی وحدت در همه ی مراتب شناسایی است که هم در فلسفه ی هگل و هم در فلسفه ی صدرا دیده می شود. در فلسفه هگل و ملاصدرا مفهوم محوری صیرورت و امکان فهم تدریجی امور بر اساس پدیدارشناسی جنبه فرعی و حاشیه ای ندارد، بلکه نموداری از کل نظریه های آن هاست. البته هگل فقط به بعد تاریخی و فرهنگی این حرکت توجه کرد ولی صدرالمتالهین به بعد وجودی این حرکت اهتمام ورزید.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.