بررسی مقایسه ای و آسیب شناسانه طنز کودک و نوجوان با رویکرد نظریه روانشناسی اضطراب اساسی کارن هورنای
مقاله پیش رو میزان بازتاب اضطراب اساسی طبق نظریه نقد روانشناسی کارن هورنای در داستانهای کودک و نوجوان را مورد بررسی قرار داده است تا به آسیب شناسی محتوای داستانهای طنز بپردازد. کارن هورنای ریشه بسیاری از رفتارهای پرخاشگرانه، تدافعی، انزوا و گاه مهرطلبانه افراد را در کودکی آنان و ناشی از وجود اضطراب در محیط خانواده و جامعه میداند. نویسندگان پژوهش حاضر بر آنند تا دو مجموعه داستانی طنز کودک و نوجوان «من نوکر بابا نیستم» اثر احمد اکبرپور و «عشق خامه ای» اثر شهرام شفیعی را از دیدگاه روانشناسی کارن هورنای و موضوع اضطراب اساسی بررسی کنند تا مشخص شود فضای کدامیک از داستانهای ذکرشده سبب ایجاد اضطراب و تنش روحی در مخاطب کودک و نوجوان شده است.
این پژوهش به شیوه توصیفی-تحلیلی بر مبنای مطالعات کتابخانه ای صورت گرفته است.
در داستان من نوکر بابا نیستم شدت تحقیر، ترس، اضطراب و انزوای شخصیت اصلی داستان بسیار زیاد است؛ تا جایی که شخصیت مضطرب و ازهم گسیخته داوود به دلیل استبداد پدر، دچار کابوسهای شبانه میگردد و به انزواطلبی بعنوان یکی از سازوکارهای دفاعی از نظر کارن هورنای متوسل میشود. در مقابلش در داستان عشق خامه ای انسجام و عشق میان اعضای خانواده با زبانی طنز به تصویر کشیده شده است و به لحاظ مکانیسمهای اضطرابی، شاهد میزان کمتری از پریشانی و احساس حقارت هستیم.
داستان عشق خامه ای اثر شفیعی در ترسیم شخصیتهای داستانی که از سلامت و صحت روحی و روانی بیشتری برخوردارند، نسبت به داستان من نوکر بابا نیستم اثر اکبرپور، از موفقیت بیشتری برخوردار است و از این زاویه که وظیفه نویسنده کودک و نوجوان، بویژه در عرصه طنز، القای آرامش، امنیت و احساس کرامت است، به نظر میرسد موفقیت شهرام شفیعی در داستان عشق خامه ای بسیار بیشتر از داستان من نوکر بابا نیستم از اکبرپور میباشد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.