تحلیل و مقایسه نظریه «تجدید حیات» در اندیشه عرفانی مولوی و روان شناسی تحلیلی یونگ
تجدید حیات در آرای مولوی و یونگ اشاره به سیری درونی دارد که از وجه نازل انسان آغاز شده و به پرورش روحی او می انجامد. غایت این سیر در افق های ناشناخته ای رقم می خورد که در عرفان مولوی فنای در توحید است و در آرای یونگ نیل به «تمامیت شخصیت» و «فردیت یافتن». سفر سالک با ستیزی درونی توام است تا زایشی نو را رقم بزند. در این سفر، فرد از خود ظلمانی اش می میرد تا در ساحتی برتر ولادت یابد. در عرفان مولوی سخن از مرگ اختیاری است و در آرای یونگ نیز قهرمان درون، در ستیزی انتخابی، کشته می شود و سپس هر دو تجدید حیات می یابند. در اندیشه مولوی این مسیر با عشق، ریاضت، عبادت و کشش های آن سری پیموده می شود. یونگ نیز معتقد به کشش ذاتی و درونی برای نیل به چنین تحولی است اما کشش ها از اعماق ناخودآگاه فرد نشات می گیرند و البته قدسیت دارند. هدف پژوهش حاضر این است که با تطبیق دو اندیشه از دو نحله متفاوت، اهمیت تجدید حیات روحی را برجسته سازد لذا به شیوه توصیفی- تحلیلی در صدد نیل به این هدف تالیف شده و روشن گردید که نو زایی روحی، اگرچه دشوار اما مطلوب و مقصود انسان است.
تجدید حیات ، سفر درونی ، تکامل ، مولوی ، یونگ
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.