نقش قلب در آگاهی و کارکردهای شناختی
مسئله آگاهی و شناخت، از دیرباز بهعنوان مسیلهای مطرح برای بشر بوده و هزاران سال است که انسان بر روی این ویژگی منحصربهفرد خود در حال تفکر و تحقیق است. تاکنون اغلب تحقیقات در این زمینه، کارکرد شناختی را در ارتباط با مغز جانوران مورد بررسی قرار دادهاند. طی دو دهه پایانی قرن بیستم، وجود نوعی رابطه غیرمنتظره و شگفتانگیز بین اختلالات شناختی و اختلالات قلبی-عروقی توسط پژوهشهای بسیار زیادی در سرتاسر جهان گزارش گردید. این مطالعات، در نهایت در سال 1999 منجر به شکلگیری شاخه جدیدی از علم با نام نوروکاردیولوژی (عصبشناسی قلب) گردید که به مطالعه ارتباطات مغز-قلب میپردازد. پژوهشهای انجام شده توسط محققین عصبشناسی قلب نشان میدهد که قلب بسیار پیچیدهتر از یک پمپ مکانیکی بوده و حاوی یک سیستم عصبی مستقل میباشد که بهصورت چند گره عصبی مرتبط با هم پیرامون سیستم هدایتی قلب آرایش یافتهاند. به علاوه، تولید و ترشح درونقلبی بسیاری از هورمونها و مولکولهای کوچک مغزی که باعث انواع کارکردهای شناختی مانند حافظه، تفکر، تصمیمگیری و انگیزه میشوند، در حدی به این شبکه پیچیدگی بخشیده است که با عنوان یک "مغز کوچک" توصیف میشود. زمانی که فرد احساسات مثبت مانند بخشندگی و محبت را تجربه میکند، بیشترین همزمانی در ارتباطات مغز-قلب ایجاد میگردد که موجب بهبود کارکرد شناختی میگردد در مقابل، احساسات منفی مانند تنفر و حسادت با برهم زدن هماهنگی در ارتباطات مغز-قلب، دارای اثرات منفی بر کارکردهای شناختی میباشند؛ لذا قلب نیز مانند مغز تاثیر قابلتوجهی بر کارکردهای مختلف شناختی دارد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.