آرشیو پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱، شماره ۲۰۳۲۳
ادب و هنر
۱۰

پنجره دیدار

دکتر بهروز سپیدنامه
تقدیم به ساحت مطهر پیامبر اعظم (ص)، آفتابی که انکارش ممکن نیست

آن که حتی به جمادی نرسید آزارش

طعمه ی سنگ شده پنجره ی دیدارش

شیشه ی عطر نبی را به لجاجت نزنید

که جهان پر شود از رایحه ی سرشارش

آفتابی است به زیبایی اقرار وجود

چه شگفت است از این شب پره ها انکارش!

کهکشانی است به سمت ابدیت جاری

گر چه شب تا به ثریا بکشد دیوارش

روی او آینه در آینه با حضرت دوست

و چه زیباست در این آینه ها تکرارش

کوچه باغی است پر از عطر گل نرگس و یاس

رازقی های شکوفا شده در گفتارش

حافظ از ظلم گرانی که روا شد به رسول

ریخت در تنگ غزل دیده ی آتشبارش:

«جای آن است که خون موج زند در دل لعل

زین تغابن که خزف می شکند بازارش»