آرشیو پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲، شماره ۲۶۶۷
صفحه آخر
۱۶
تلنگر

هیچ هم نمی آموزیم از این تکرار مکررات

ابراهیم عمران

تصادفی در یکی از میادین تهران رخ می دهد، فردی کشته و چند نفر هم مجروح می شوند. علت حادثه هم عدم کنترل راننده قلمداد می شود. گویا راننده اتوبوسی که با آن تصادف رخ می دهد، با یکی از مسافران درگیر می شود. بیرون از اتوبوس زمانی که ترافیک ایجاد می شود راننده دیگری برای رفع ترافیک و کنار بردن اتوبوس دست به فرمان می برد. اما قادر به کنترل اتوبوس که تخصصی در رانندگی آن نداشته، نمی شود و باقی ماجرا...! خب تا اینجای کار شاید عده یی همان بحث قضا و قدر را پیش بکشند و اینکه اجلش رسیده بود و سعی در پایان دادن سریع و بی اندیشه رخداد داشته باشند که حرجی بر این گروه نیست و بحث ما هم مدخلی به آنها پیدا نمی کند. اما داستان زمانی غم انگیزتر می شود که به دو پارامتر دیگر این حادثه توجه بیشتری کنیم. اولی درگیری راننده اصلی اتوبوس و دومی دخالت بی جای یک راننده دیگر! که دست بر قضا در هر دو گزاره اشاره شده، ما ایرانی های پرمدعا ید طولایی داریم! براستی تا کی؟ تا کجا باید به سبب چنین خصایلی مورد مواخذه واقع شویم؟ کمی غور کنیم اگر آن درگیری کذایی بین مسافر و راننده اتوبوس رخ نمی داد و دخالت نابجای فرد دیگر هم شکل نمی گرفت، آیا فرجام آن سکانس اجتماعی آن می بود که شاهدیم؟! دوباره ادعای خبره بودن در کاری و اینکه در لحظه تصمیم می گیریم دست به عمل ناگهانی زنیم، سبب شد که جان عده یی به سادگی به خطر افتد. اگر یاد گرفته بودیم که هر کردار و رفتار اجتماعی که از ما سر می زند، لاجرم ابعاد گوناگونی می تواند داشته باشد، شاید کمی با حوصله تر و با اندیشه بهتری دست به اقدامات پرسش افکنانه زنیم! و افسوس چنین نگره یی در تمامی مسائل روزمره اجتماعی مان به وفور دیده می شود که با دست خویش برای روانشناسان و جامعه شناسان، سوژه فراهم می کنیم و تاسف بیشتر اینکه، هیچ هم نمی آموزیم از این تکرار مکررات روحیات منحصر به فردمان.. .. ! به قول فریدون مشیری باید در پایان نوشت با حسرت مگو این آرزو خام است...!