اشاره ای به گذشته: به دستور محمود افغان زن جوانی را با دو فرزندش به گروگان می گیرند و از سلیمان میرزا، شوهر این زن که از اسیران ارمنی است می خواهند به اصفهان برود و خواجه احمد آقا را به قتل برساند.

سلیمان میرزا در مقابل دروازه کاخ به میان جمع روستائیان فراری به شهر می رود که زن و فرزندان شان اسیر افغان ها شده اند. خواجه احمد وقتی به میان روستائیان می آید، سلیمان میرزا با دشنه به طرفش می رود تا او را بکشد..

خواجه احمد پس از دیدار با سلیمان میرزا در زندان، با خانه نشینی، در سرایش را به روی همه بست تا در سراسر شهر شایعه مرگش زبان به زبان نقل شود. قرار شد جاسوسان به محمود خبر ببرند که خواجه پس از زخمی شدن با خنجر سلیمان میرزا، چند روزی بستری بوده و بعد درگذشته است.