وقتی همه خوابند
با عجله از خونه بیرون می زنم. در حال بستن در خونه ام که تلفن همراهم زنگ می زنه.
-سلام حمید جان. من یکم عجله دا...
-اشکان. از خونه بیرون نرو امروز! خواب بد دیدم!
- (!) چه خوابی؟
-نمی تونم بگم. میگن اگر خواب بد را تعریف کنی، اتفاق میفته! جان من یه امروز، از خونه بیرون نرو.
-تو که تعریف نکردی خوابتو. نگران نباش. / - آخه...
و تلفن را قطع می کنم. خیلی دیر شده. در خونه رو که می بندم تازه متوجه میشم کلیدو تو خونه جا گذاشتم.
تو تاکسی نشستم و خدا خدا می کنم که مدرس، ترافیک نباشه. تلفنم زنگ می خورد. / -بله؟
-سلام آقای خطیبی. مهتابم. سر فیلم... همبازی بودیم.
- حالتون چطوره؟
- ببخشید خیلی وقتتونو نمی گیرم. فقط خواستم بگم چند شبه خوابتونو می بینم!
- خواب منو؟! / - بله. جسارتا. / - خیر باشه.
- بله. خیلی! (می خندد)
سکوت. ترافیکی در کار نیست. خوشحالم.
- ببینید خانم مهتاب. من امروز یک کم شلوغ پلوغم. اگر ایرادی نداره... / - خواب می بینم با خواهر من ازدواج کردید! / - خواهرتون؟
به لطف آقای راننده خیلی زود به مقصد رسیده ام.
- بله. آنقدر تو خواب خوشحالید. همش می خندید و از من تشکر می کنید! / - بله. واقعا ممنونم.
- خواهش می کنم. کاری نکردم!
- با شما نبودم. با آقای راننده بودم. میشه بعدا تماس بگیرید.
کرایه تاکسی رو میدم و پیاده میشم.
همین که پیاده میشم، تلفنم مجددا زنگ می خورد.
- الو؟ / - سلام داداش. میزونی؟
ناصر پشت خطه. حتی یادم نمیاد آخرین بار کی و کجا دیدمش. / - سلام ناصرجون. می تونم بعدا بهت زنگ بزنم؟ / - کار زیادی نداشتم. فقط خواستم بگم دمت گرم که دستت به خیره! / - چطور؟!
- دیشب تو خوابم بودی. دور تو یه سری آدم نیازمند گرفته بودن و تو بهشون لبخند می زدی؟
- لبخند می زدم؟ من؟
- خلاصه که هوای مارو هم داشته باش.
کم کم دارم شک می کنم که نکنه خوابم و دارم، خواب که چه عرض کنم، کابوس می بینم؟!
آخرین پیامک رو قبل از واردشدن به محل تمرینم می خونم.
«... تو کار و زندگی نداری همش تو خواب منی؟»
حالامدت هاست که شب ها از ترس ایجاد مزاحمت، تا صبح خودم رو میپام!