آرشیو دو‌شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵، شماره ۳۶۸۶
صفحه آخر
۱۶
چوب الف

نخوانیم و ندانیم و بمانیم

دیبا داوودی

البته که با کتاب نخواندن، قصه ندانستن، شعر نفهمیدن و طنز نشناختن اتفاق مهلکی نمی افتد. مثلااینکه ندانیم کازیدومویی که ویکتور هوگو در گوژپشت نوتردام ترسیم می کند چقدر بدذات است چه تاثیری در زندگی مان دارد؟ اینکه تخیل فیتز جرالد در گتسبی بزرگ را باور کنیم مشکلی از مشکلات مان حل می کند؟ لحظاتی را محو تماشای تصویرگری های فرشید مثقالی گذرانده باشیم می تواند قسط های عقب افتاده مان را پرداخت کند؟ شاملو یا صائب خوانده باشیم و عاشقانه هایمان را با کلام سعدی پرجان و مایه تر کنیم قبض برق پرداخت می شود؟ نه. اینها به هیچ کار ما نمی آیند. نه تنها رشته ای از کلافی که طی سال های زندگی مدام پرگره تر می شود را نمی گشاید بلکه کام مان را نیز تلخ و سگرمه هایمان را درهم تر می کند. لابد نباید بخوانیم. نباید املای ساده ترین کلمات را بدانیم. نباید برای دیدن حجم رعب آور غلط های املایی که در پیغام ها، زیر عکس ها و متن های اتفاقا ادبی و فرهنگی دست به دست می شوند اندوهی به خاطرمان راه بدهیم. اینکه کسی برایمان پیامی می فرستد: «روزه جهانی مبارزه با خشونت گرامی» نباید دندان های فک پایین و بالارا به هم قفل کند و بی درنگ هرچه خون داریم را به صورت روان کند و خودش مصداق بارز عامل خشونت آفرین محسوب شود. اینکه در یک نامه اداری مدیر روابط عمومی می نویسد: «به امید مصاعدت های نهاد مربوطه» چه اهمیتی دارد؟ حرفش را زده، منظورش را رسانده. غلط و درستش چه فرقی دارد. فقط اینکه کلاس آموزش زبان یکشنبه و سه شنبه ها را فراموش نکنیم. بابتش شهریه می پردازیم. نمی شود بلد نباشیم. در سفرها، زیر عکسنوشته های شبکه های اجتماعی باید گفتنی ها داشته باشیم!

اینکه نخوانیم و ندانیم و متوجه گردابی که در آن گرفتار شده ایم نباشیم شاید بهتر باشد. اینکه برنامه هایی که با محوریت فرهنگ و ترویج کتاب ساخته می شوند را ندیده رد کنیم، بعد از دیدن بنرها و بیلبوردهای تبلیغاتی مروج مطالعه «اه چه تکراری» تنها ترجیع بند کلام مان باشد ممکن است حال مان را به آنچه آرزو داریم نزدیک تر کند. به دنیای رخوت زده بی رویا، به تکرار هزارباره روزمره های نخواستنی، به دل هایی تلخ و زنده باد و مرده بادگویی های همگانی. لابد همین ها را می خواهیم وگرنه اینچنین پرشتاب چرا به سمتش میل می کنیم؟