آرشیو سه‌شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶، شماره ۴۹۶۶
صفحه آخر
۲۰
تا بین الحرمین

همدلی از همزبانی بهتر است

محمدرضا وحیدزاده

در شلوغی اربعین تصمیم برای سفر به کاظمین یعنی ایستادن پای خیلی چیزها؛ حتی نرسیدن به این شهر. کم نبودند زائرانی که صبح به قصد کاظمین راهی جاده شدند و شب دست خالی و کاظمین ندیده، به دلایل امنیتی و غیر آن بازگشتند.

سحر یکی از روزها با گروهی از دوستان دل را به دریا زدیم و راهی سفر شدیم. از شرح ماجراهای آن سفر می گذرم که خود نیازمند مجالی دیگر است؛ کمترینش آن که در آغاز سفر حدود 20 نفر بودیم و در پایان آن، پنج شش نفر. در مسیر بازگشت از کاظمین، هنگام سوار شدن در اتوبوس های عمومی، دو نفر را دیدیم که برای زیارت راهی کربلا بودند. یکی طلبه جوان کاشانی و دیگری پیرمرد کشاورز اردبیلی.

در طول مسیر و در همکلامی با آنها متوجه شدیم جوان و پیرمرد یک هفته است همراه یکدیگرند، بی آن که پیش از این یکدیگر را بشناسند. جوان، پیرمرد را هنگام عبور از مرز دیده که نیازمند کمک است و پس از یاری اش تا همین لحظه دیگر نتوانسته او را تنها بگذارد. شگفت آنجا بود که نه پیرمرد می توانست فارسی صحبت کند و نه جوان ترکی بلد بود. در واقع اصلاحرف های هم را نمی فهمیدند و چیزی از هم نمی دانستند. اما یک هفته بود که شده بودند مونس هم.

پیرمرد قربان صدقه جوان می رفت و جوان هم او را یکسره تر و خشک می کرد. ازجمله آن که پیرمرد قصد سفر به نجف را داشت و جوان هم که وسیله ای برای سفر به آن شهر نیافته بود، با پیرمرد به کاظمین آمده بود و دو نفری در اینجا اقامت گزیده بودند. پیرمرد تازه پس از دیدن دو گنبد زیبای کاظمین فهمیده بود به جای حرم امام علی(ع) در حرم پدر و پسر امام رضا(ع) است. حالا هم دست یکدیگر را گرفته بودند تا با هم بیایند کربلا.