آرشیو دوشنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۸، شماره ۴۴۴۳
صفحه آخر
۱۶
شوکران نوش

ای نماز تو عاشقانه...

حسین منزوی

گر به شوقت نیافرید خدا، از چه کرد این جهان پدید خدا؟

علی ای میر پهلوان عرب!

زیر تیغت سر یلان عرب

ای در خیبر از تو کنده شده!

وز تو لات و هبل فکنده شده!

خصم شد هر که کردگار تو را

بوسه زد تیغ ذوالفقار تو را

ای مناجاتی شبانه! علی!

ای نماز تو عاشقانه! علی!

آن چنانی که تیر، وقت دعا

کشد از پا برون طبیب، تو را

نیز در وقت سجده بر سر تو

می زند تیغ خصم کافر تو

شانه های تو، آه! قامت تو

آن ستون های استقامت تو

بار اندوه عالمی می برد

دل تو غصه جهان می خورد

شب که می شد تو بودی و غم تو

-عالم رنج و راز- عالم تو

تا که پنهان ز خلق زیر گلیم

ببری شام کودکان یتیم

علی! ای پر و بال هم قفسان!

خود پر از درد و دردمند کسان!

ای در شهر علم مصطفوی!

علم سبز حلم مرتضوی!

ای علی! ای تو را هنوز فغان

در دل چاه های کوفه نهان

حق که دیوار کعبه منشق کرد

هم تو را طفل دامن حق کرد

کعبه در ظاهر ابتدای تو بود

کوفه در ظاهر انتهای تو بود

تو ولی، بی زمان و هنگامی

هم بی آغاز و هم بی انجامی

بودی و آسمان نبود هنوز

هم زمین، هم زمان نبود هنوز

گر به شوقت نیافرید خدا

از چه کرد این جهان پدید خدا؟