آرشیو دوشنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۸، شماره ۵۴۶۰
فرهنگ: ویژه عید غدیر
۱۰
یادداشت

ما هم سید شدیم!

فاطمه عودباشی

دو سه هفته پیش بود و مثل روزهای قبل، بعد از تمام شدن کار صحبت هایمان به حاشیه کشیده شد. من و خانم مجلسی سر سرویس بودیم همراه دبیرمان آقای ملوندی. نمی دانم چه شد که بحث مان به سادات رسید. در ادامه بحث، من بی هوا داستان سادات بودن مادربزرگم را تعریف کردم که آدم خاصی در روستای خودشان بودند و مردم به حکم سادات بودن شان برایشان نذر می کردند و بعد از این که حاجت روا می شدند، نذرشان را ادا می کردند. همان لحظه دبیر سرویس به من گفت خب! خانم عودباشی شما هم جزو سادات و از نسل امیرالمومنین(ع) و پیامبر(ص) هستید! در حالی که گیج و منگ بودم خطاب به دبیرمان گفتم نه! من سید نیستم! چون مادربزرگم فقط سید بودند و هیچ کدام از ما سادات نیستیم، اما خبر خوش را آقای ملوندی داد و به من گفت دو نفر از علمای مشهور شیعه به نام های سید مرتضی و محدث بحرانی معتقد بودند سیادت از مادر هم می رسد و در ادامه تفسیر عیاشی را ذکر کردند.

راستش بعد از شنیدن این تفاسیر، حس فوق العاده ای داشتم، حسی که نمی شود با واژه ها آن را توصیف کرد، چون از بچگی وقتی در مدرسه دوستانم را می دیدند که سید هستند، ناراحت می شدم و به مادرم می گفتم پس چرا ما سید نیستیم و مادرم هم همیشه می گفت اشکال ندارد در عوض مادربزرگتان سید بوده و بارها بارها از خوبی های مادربزرگم می گفت که من توفیق دیدن او را هرگز نداشتم. حالا از دو هفته پیش من هم سادات شدم و جالب است برخی همکاران تحریریه از آن روز تا به حال که من به آنها اطلاع رسانی کرده ام که سادات هستم، من را فاطمه سادات صدا می کنند. حتی اگر از نظر فقهی هم سید نباشم اما شنیدن این واژه، آن هم در 40 سالگی، هم شیرین است و هم دلچسب. البته بگذریم که برخی همکاران هم از من خواستند روز عید غدیر به آنها عیدی بدهم. حال مانده ام بهترین عیدی ای که سادات باید بدهند چه می تواند باشد؟!