آرشیو سه‌شنبه ۲۲ امرداد ۱۳۹۸، شماره ۳۴۹۹
اندیشه
۸
مرور

در باب هنر رایانه ای

در زمانه ای زندگی می کنیم که همه چیز در حال رایانه ای شدن است، به عبارت دیگر، شاهد تبدیل شدن رایانه ها به عناصر کاملا معمولی و پیش پاافتاده زندگی روزمره هستیم. تقریبا چیزی بیرون از این ماجرا نیست، حتی هنر. سال هاست که تولید در شاخه های مختلف هنر مدیون رایانه است و هنرهایی داریم که به کمک رایانه خلق می شوند. کار تا آنجا پیش رفته است که اکنون از یک گونه هنری جدید به نام «هنر رایانه ای» (computer art) صحبت می شود. ولی همچنان ابعاد ماجرا چندان روشن نیست. این گونه هنری چیست و چه ویژگی‏هایی دارد؟ آیا ارزشمند است؟ آیا با هنر دیجیتال یکی است؟ اگر نه، تفاوت هنر رایانه ای با هنر دیجیتال چیست؟ هنر رایانه ای چگونه از امکانات رایانه در آفرینش آثار هنری بهره می‏گیرد؟ به همت نشر ققنوس کتابی در این زمینه منتشر شده است که می کوشد به این سوالات پاسخ دهد و به فهم این موضوع کمک کند: «فلسفه هنر رایانه‏ای» اثر دومینیک مک آیور لوپس. نویسنده با اتخاذ روشی تحلیلی پس از توضیح مفاهیم بنیادین «هنر رایانه‏ای» به تعریفی جامع از آن می‏رسد و تلاش می‏کند آن را در قالب نظریه‏ای منسجم سامان دهد. آیور لوپس استاد صاحب کرسی در گروه فلسفه دانشگاه بریتیش کلمبیاست. او مولف دو کتاب در زمینه فلسفه هنر و ویراستار راهنمای زیباشناسی راتلج است. مک آیور لوپس در این کتاب نشان می دهد که هنر رایانه ای برخی اصول بنیادین شیوه های سنتی تفکر درباره هنر و آفرینش را به چالش می کشد و می گوید برای فهم این گونه هنری باید ایده هایی همچون «تعامل گری» و «کاربر» را در مرکز توجه قرار دهیم.

تازگی این گونه هنری پرسش هایی طرح می کند در خصوص انتخاب مفاهیمی که باید برای پرداختن به این هنر و مطالعه آن به کار گرفته شود. مفاهیمی همچون «هنر»، «اثر» و «معنا» در مواجهه با هر گونه هنری، از موسیقی پاپ آرامش بخش گرفته تا رمان های پست مدرن، استفاده می شوند و کاربست چشم بسته این مفاهیم، بدون توجه به دقیق بودن آنها، امری طبیعی است. ولی در نظر نویسنده وقتی نوبت به هنر رایانه ای می رسد دشوار می توان از این پرسش که آیا مفاهیم مطرح شده مناسب هستند یا خیر، پرهیز کرد. به همین دلیل، اولین مواجهه با این گونه هنری گرایشی انتقادی است. نویسنده بر این باور است  فلسفه هنر رایانه ای باید تعدادی گزاره مطرح کند که با دقت تمام مدون و به شکلی نظام مند مرتبط می شوند. به نظر او در صورتی این گزاره ها با دقت تمام مدون می شوند که مفاهیم را سازمان دهی کنند و هر کدام از آنها تحلیل شوند. «تعامل گری» و «کاربر» از جمله این مفاهیم هستند که در این کتاب تحلیل می شوند، اولی در فصل سوم و دومی در فصل پنجم. او تاکید دارد نتیجه حاصل از فلسفه هنر رایانه ای باید چارچوبی باشد که مواجهه های ما را با این گونه هنری به روشنی توضیح دهد. نویسنده تاکید دارد که هنر دیجیتال و هنر رایانه ای یکی نیستند، چون از جنبه متفاوت فناوری رایانه بهره می برند. او هنر دیجیتال را یک گونه هنری جدید نمی داند. البته نویسنده یک روش مناسب برای ارزیابی نقش رایانه ها در هنر رایانه ای را مقایسه آن با نقشی می داند که آنها در هنر دیجیتال ایفا می کنند. این نقش در هنر دیجیتال تا حدودی مشخص است. هنر دیجیتال شامل فیلم ها، تصاویر، موسیقی، داستان ها و سایر انواع هنری ای می شود که از توانایی رایانه برای برقراری ارتباط با آنها بر مبنای یک کد دیجیتال واحد بهره می برند. اما هنر رایانه ای یک نوع هنری است مبتنی بر ارزیابی. نویسنده در تعریف هنر رایانه ای می گوید: «انواع هنری گروه هایی از آثار با خصوصیات مشترکی هستند که در دیگر انواع هنر دیده نمی شود. پس اگر هنر رایانه ای نوع هنری باشد آنگاه آثار هنری رایانه ای باید خصوصیات شاخص مشترکی داشته باشند که آنها را از آثار دیگر گونه های هنری متمایز کند». از این رو، در نظر نویسنده جدیدبودن این گونه هنری فرصت مناسبی است برای ساخت روایتی کامل به همراه همه مولفه های سازنده آن. فصول دوم و سوم کتاب تعریفی از هنر رایانه ای ارائه می دهند و فصل چهارم به هستی شناسی آن می پردازد. فصل پنجم با متمایزکردن هنرمندان و کاربران هنر رایانه ای از سازندگان و تماشاگران هنرهای سنتی به توصیف نقش آنها می پردازد. فصول دوم و ششم به طور خلاصه به تشریح زیبا شناسی هنر رایانه ای می پردازند و فصل هفتم جایگاه هنری آن را بررسی می کند. کتاب حاضر نه به همه بلکه به مهم ترین موضوعات فلسفه هنر رایانه ای، با نیم نگاهی به معانی ضمنی هر کدام برای دیگری، می پردازد. در نظر نویسنده، هنر رایانه ای رویکردهای جدیدی را به برخی موضوعات شناخته شده فلسفه هنر معرفی می کند. یکی از این رویکردها چگونگی فهم نقش فناوری به منزله رسانه ای هنری است که یک گونه هنری را تعریف می کند.