آرشیو چهار‌شنبه ۲۰‌شهریور ۱۳۹۸، شماره ۷۱۵۳
صفحه آخر
۱۲

تکیه شعر ایران

ادبیات فارسی مملو از آثاری است که با الهام از حماسه حسینی نام و نشان گرفته اند. ارزش ادبی و خلاقیت هنری بسیاری از این آثار به گونه ای است که از دیرباز به عنوان گنجینه های ادبیات فارسی محسوب می شوند. در آیین سوگواری محرم با ادای احترام به شاعرانی که به سفارش جان و جهان، چراغ کربلا را روشن نگه داشتند هر روز مخاطبان خود را مهمان سوگواری واژگان خواهیم کرد. امروز با شعری از «علی معلم دامغانی» از شاعران نامور معاصر به سوگ می نشینیم.

از خویش برون آمده ای چند در این دشت

گلبانگ سحر بود که رفتند به گلگشت

امروز نه روزی است از آن سان که شنیدی

کز شور نشور این همه خون است و جهان طشت

«والفجر»، به صبحی که برآمد به محرم

سرخ از پس آن ده شب تاری که سحر گشت

آن جامه که بر قامت این باغ سپید است

بگذشت زمستان و سیه ماند به انگشت

دهقان که نگارنده‎ گل بود به گلزار

وا پرس که در حضرت گل خار چرا کشت؟

با خاربن این تیغ به هرروی روا نیست

«انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت»

 حاکم که حکیم است که یارد که بپرسد

خود چیست بگو حکمت با خوب، بد و زشت؟!

حکم است رضا بر سر سری که ندانی

تا خون نخوری زین که «که را برد» و «که را هشت»

ای بس که معماست جهان بنگر و بگذر

گر دل به معما ننهی ماند سر و خشت

سهل است رهایی به گسست رسنی چند

صعب است که گیتی رسن این گونه بسی رشت

ما مورچگان ریزه خور رحمت ربیم

خرمن چو رسد شادی دهقان که بسی کشت

ای جان جهانی به فدای صله تو

این است مدیحی که «معلم» ز تو بنوشت

سرگشته مهر تو جهانست به تحقیق

تا حاصل گیتی چه شود آخر از این گشت