آرشیو چهارشنبه ۲۰‌شهریور ۱۳۹۸، شماره ۳۵۲۱
ادبیات
۸
شیرازه

سایه های دایره وار

شرق: «اما ابرها» عنوان کتابی است شامل سیزده تله تئاتر یا تله نمایش از ساموئل بکت که چندی پیش با ترجمه مهدی نوید در نشر چشمه منتشر شده است. عنوان نمایش نخست «بازی بی کلام 1» یا «لال بازی برای یک بازیگر» این طور آغاز می شود: «بیابان. نور خیره کننده. مرد از سمت راست پرت می شود داخل صحنه. می افتد، بلافاصله برمی خیزد، خودش را می تکاند، روی برمی گرداند، به فکر فرو می رود. صدای سوت از سمت راست. به فکر فرو می رود، از سمت راست خارج می شود. دوباره بلافاصله پرت می شود به داخل صحنه، می افتد، بلافاصله برمی خیزد، خودش را می تکاند، روی برمی گرداند، به فکر فرو می رود. صدای سوت از سمت چپ. به فکر فرو می رود، به سمت چپ می رود، تردید می کند، منصرف می شود، می ایستد، روی برمی گرداند، به فکر فرو می رود. درختی کوچک از بالای صحنه پایین می آید، روی زمین قرار می گیرد. شاخه اصلی اش سه یاردی با زمین فاصله دارد و نوک شاخه توده ای ناچیز از برگ های نخل که در پای خود سایه ای دایره وار می اندازد. دوباره به فکر فرو می رود». همین جملات سبک و شیوه بکت را آشکار می سازد: تکرار و ساخت ریتم از طریق همین تکرار. بکت «بازی بی کلام 1» را در سال 1956 به فرانسوی نوشت و بار نخست سال 1957 در لندن روی صحنه رفت. چنان که در بخش پایانی کتاب با عنوان «حواشی و تعلیقات» آمده است این قطعه ظاهرا آزمایشی رفتارگرایانه در بطن یک اسطوره باستانی است. «قهرمان (آدم، تانتالوس، بنی آدم) در محیطی به دنیا می آید که نمی تواند در آن وجود داشته؛ اما راه گریزی ندارد. طبیعت انگار از او جداست و با او خصومت دارد. متفکر است؛ اما برای آن خلق نشده که امید بورزد. تراژیک تر از آن است که رقت انگیز باشد، حقیقتا طراحی شده برای آنکه شکست بخورد». نمایش بعدی «بازی بی کلام 2» است که دو سال بعد یعنی در 1958 به فرانسوی نوشته می شود. لال بازی دوم بکت کمتر از اولی جزئیات پردازی شده به نظر می رسد. «رفت وآمد»، «نفس»، «صدای پا»، «سه نوازی اشباح»، «...اما ابرها...»، «لالاتاب»، «بداهه ی اوهایو»، «مربع»، «فاجعه»، «Nacht Und Traume»، «چی کجا» عناوین دیگر تله تئاترهای بکت است که در این کتاب گرد آمده اند. «اما ابرها» که عنوان کتاب نیز هست، نمایشی است برای تلویزیون که در سال 1976 نوشته شده است که روح این تله نمایش هم مانند سایر نمایش های این کتاب به پرسشی از ییتس برمی گردد در مورد خیالی که پرسه می زند میان آنچه از دست رفته است یا آنچه به دست آمده. نکته جالب کتاب «اما ابرها» این است که حدود نیمی از کتاب را بخش «حواشی و تعلیقات» تشکیل می دهد و آن طور که ابتدای این بخش آمده، مفاد آن از کتابی درباره بکت برگرفته شده و شامل جزئیاتی درباره تله نمایش های کتاب و نیز مفاهیم و نقد و نظرات درباره آثار و جهان بکت است.

«زندگی خصوصی درختان» نوشته آله خاندرو سامبرا با ترجمه ونداد جلیلی اخیرا در نشر چشمه منتشر شده است. این رمان، روایت سرگذشت مردی با نام خولیان است که در انتظار بازگشت همسر خود، گذشته و زندگی پیش رویش را مرور می کند: «وقتی ورونیکا بیاید داستان تمام می شود، کتاب تا آنجا ادامه دارد که او برگردد یا تردیدی در ذهن خولیان باقی نماند که ورونیکا برنخواهد گشت». از منظر خولیان زندگی مانند کتابی است که نیمه خوانده کنارش گذاشته اند. ابتدای کتاب دو نقل قول آمده، یکی از ژرژ پرک: «هیچ خاطراتی از کودکی ندارم» و دیگری از آندرس آنوانتر: «مثل زندگی خصوصی درختان یا کشتی شکستگان» که این دو عبارت روح داستان را برملا می کند. رمان «زندگی خصوصی درختان» در دو فصل روایت می شود: «گل خانه» و «زمستان». آله خاندرو سامبرا نویسنده شیلیایی این رمان را در سال 2006 نوشته است. در بخشی از این رمان می خوانیم: «شب می شود، کتابخانه جدید را در اتاق نشیمن می چینند و پدر همه اعضای خانواده را دور صفحه بازی متروپولیس جمع می کند... خانواده هایی هست که حین گفت وگوهای جدی در اتاق نشیمن گذشتن شب را نظاره می کنند. همین طور خانواده هایی که در این ساعت شب به یاد مردگان شان اند و هاله ای از درد چهره شان را در بر گرفته است. نه کسی بازی می کند و نه کسی حرفی می زند: بزرگ ترها نامه هایی را بازنویسی و اصلاح می کنند که هیچ کس نخواهد خواندشان و بچه ها سوال هایی می کنند که هیچ کس پاسخ شان نخواهد داد. در عوض این خانواده هم هست که ساعت های حکومت نظامی را به بازی متروپولیس می گذراند... بازیکنان یکی مردی است که جدی بازی می کند و از صفر شروع می کند و برنده می شود، یکی زنی خوش قیافه و غمگین است، یکی دخترکی زیبا و ظریف است و یکی پسرکی هشت، نه ساله به نام خولیان که اسمش در اصل خولیو بود. ماجرایی غریب اما واقعی است: می خواستند اسمش را خولیو بگذارند و این اسمی بود که به کارمند اداره ثبت گفتند؛ اما طرف خولیان شنید و در شناسنامه خولیان نوشت و پدرومادر خولیان از خیر اصلاحش گذشتند؛ چون آن سال ها کارمند اداره ثبت هم سزاوار احترام و ترس بی حدوحصر بود».