آرشیو یکشنبه ۳۱‌شهریور ۱۳۹۸، شماره ۲۲۲۸۸
معارف
۷

ماجرای بوسه آیت الله مرعشی نجفی(ره) بر کف پای پدر

آیت الله مرعشی نجفی می فرمودند: در جوانی که خانه پدر و مادرم بودم، (پدرشان هم از علما بودند) یک روزی مادرم ناهار تهیه کرد، به من فرمود که شهاب، برو بابایت را صدا کن بیاید ناهار بخوریم. من رفتم اتاق پدرم که پدرم را صدا کنم، دیدم پدرم از خستگی خوابش برده. تازه هم خوابش برده بود، کسی هم که تازه خوابش برده اگر بخواهی بیدارش کنی اذیت می شود. به فکر فرو رفتم چه کار بکنم؟ از یک طرف مادر گفته پدرت را بیدار کن ناهار بخوریم، از طرف دیگر هم پدر است، حق دارد، بی ادبی می شود که من بیدارش کنم. یک حیله ای به ذهن من رسید. افتادم زمین، شروع کردم پای پدرم را با ملایمت بوسیدن. همان طور که به آرامی پای پدرم را می بوسیدم پدرم آرام آرام  چشمانش را باز کرد. دید یک کسی دارد پایش را می بوسد. خوب که چشمانش را باز کرد دید پسرش است، گفت: شهاب تویی؟ گفتم بله. پرسید چرا پای مرا می بوسی؟ گفتم: مادر به من گفته بیایم شما را برای ناهار صدا کنم، دیدم شما خوابید، گفتم پایتان را ببوسم تا آرام آرام  بیدار شوید. پدرم هم از این کارم خیلی خوشش آمد، از ته دل دعا کرد و گفت : الهی خدا تو را از خادمین اهل بیت قرار بدهد، دعای پدر ما گرفت، ما شدیم از خادمین اهل بیت.

 امضاء که ایشان می کرد، می نوشت خادم اهل بیت، سید شهاب الدین حسینی مرعشی نجفی. کتابخانه ای که ایشان درست کرده شاید در دنیا بی نظیر باشد. ایشان می گوید من هرچه دارم از دعای پدر دارم. پدر و مادر را خیلی احترام کنیم.

* حجت الاسلام فرحزاد، برنامه سمت خدا ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، اکبر دهقان، ص 277