آرشیو پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۸، شماره ۲۲۳۱۰
معارف
۶
حکایت خوبان

جایگاه دوزخ برای یاری نرساندن به امام حسین (ع)

در عصر خلافت امام علی(ع) یکی از مسلمین به نام «هرثمه بن سلیم» که شخص بی سعادت و بی تفاوتی بود و چندان اعتقاد به عظمت مقام علی(ع) نداشت، همسری پاک و با معرفت داشت که، از ارادتمندان امام علی(ع) بود.هرثمه می گوید همراه امام علی(ع)، برای جنگ صفین، از کوفه به جبهه صفین حرکت می کردیم چون به سرزمین کربلا رسیدیم، وقت نماز شد نماز را به امامت امام علی(ع) خواندیم، حضرت، بعد از نماز، مقداری از خاک کربلا را برداشت و بویید و فرمود: عجب از تو ای خاک! از میان تو جماعتی بر می خیزند که بدون حساب وارد بهشت می شوند. به جبهه صفین رفتیم و سپس به خانه ام بازگشتم و به همسرم که از محبان علی(ع) بود گفتم: از دوستت ابوالحسن برای تو مطلبی نقل کنم. آنگاه ماجرا را برای او تعریف کردم، سپس گفتم علی(ع) ادعای علم غیب می کند. همسرم گفت مرد! دست از این ایرادها بردار امیرالمومنین، علی(ع) آنچه بگوید سخن حق است.

هرثمه می گوید: من همچنان در مورد این سخن علی در تردید بودم تا آن هنگام که جریان کربلا و لشکرکشی ابن زیاد به سوی کربلا، برای جنگ با حسین(ع) پیش آمد من در لشکر عمر سعد به کربلا رفتم در آنجا به یاد سخن امام علی(ع) افتادم که به راستی حق بود از این رو، از کمک به سپاه عمر سعد ناراحت بودم در یک فرصت مناسب در حالی که سوار بر اسب بودم، به سوی حسین(ع) رفتم و حدیث پدرش را به یاد آن حضرت انداختم حضرت فرمود «اکنون آیا از موافقین ما هستی یا از مخالفین ما؟» گفتم هیچ کدام فعلا در فکر اهل و عیال خودم هستم فرمود «پس به سرعت از این سرزمین برو، زیرا کسی که در این جا باشد و صدای ما را بشنود، ولی ما را یاری نکند، داخل در آتش دوزخ خواهد شد» هرثمه بی سعادت، در آن نقطه حساس، راه بی تفاوتی را پیش گرفت و از آن سرزمین به سرعت گریخت تا جان خود را حفظ کند.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 3 ص 169