آرشیو دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۸، شماره ۵۵۰۸
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

حکایت فیل در اتاق تاریک

امید مهدی نژاد

 در دوران حکومت شروانشاهیان، تاجری از سرزمین هند همراه مال التجاره ای شامل چای ترش، چای سبز، چای سفید، فلفل، زنجبیل و فیل شبانه وارد قونیه شد و در منزل یکی از تاجران شهر سکنی گزید. وقتی تاجر مهمان رحل اقامت خود را افکند و دوش گرفت و گرد سفر از تن شست، تاجر میزبان به نزد وی آمد و پس از خوشامدگویی درباره برنامه وی از او سوال کرد. تاجر مهمان گفت: بنا دارم ادویه جات را در شهرهای اطراف به عمده فروشان و بنکداران بفروشم و فیل را برای تحویل به سیرک بزرگ خلیل عقاب به آنتالیا ببرم. تاجر میزبان گفت: بیا پیش از رفتن تفریحی بکنیم. مردم این شهر فیل ندیده اند و با آن آشنایی ندارند. بیا او را در اتاق تاریکی قرار دهیم و از مردم عادی بخواهیم وارد اتاق شوند و فیل را لمس کنند و بگویند چه چیزی را لمس کرده اند. بی شک پاسخ های مضحکی از قبیل شیلنگ و بادبزن و ستون و شمشیر خواهند داد و اسباب خنده و تفریح ما تاجران را فراهم خواهند ساخت.

تاجر مهمان که علاقه زیادی به خنده و تفریح داشت پیشنهاد تاجر میزبان را قبول کرد. فردای آن روز فیل را در اتاقی تاریک قرار دادند و از مردم خواستند به درون اتاق بروند و بر چیزی که داخل اتاق است دست بسایند و پس از بیرون آمدن گزارش دهند که بر چه چیز دست بسوده اند. نفر اول وارد اتاق شد و بیرون آمد و گفت: به گمانم آنچه لمس کردم خرطوم فیل بود. نفر دوم وارد اتاق شد و بیرون آمد و گفت: به گمانم آنچه لمس کردم گوش فیل بود. نفر سوم وارد اتاق شد و بیرون آمد و گفت: به گمانم آنچه لمس کردم پای فیل بود. نفر چهارم وارد اتاق شد و بیرون آمد و گفت: به گمانم آنچه لمس کردم عاج فیل بود. در این لحظه تاجر مهمان رو به تاجر میزبان کرد و گفت: اینها فیل دیده بودند؟ تاجر میزبان گفت: به گمانم کلیدواژه فیل را در داستان های مثنوی جست وجو کرده بودند و به این ترتیب مردم عادی با استفاده از موتورهای جست وجو، تفریح تاجران را منغض کردند و به خانه های خود بازگشتند.