حکایت فیل در اتاق تاریک
در دوران حکومت شروانشاهیان، تاجری از سرزمین هند همراه مال التجاره ای شامل چای ترش، چای سبز، چای سفید، فلفل، زنجبیل و فیل شبانه وارد قونیه شد و در منزل یکی از تاجران شهر سکنی گزید. وقتی تاجر مهمان رحل اقامت خود را افکند و دوش گرفت و گرد سفر از تن شست، تاجر میزبان به نزد وی آمد و پس از خوشامدگویی درباره برنامه وی از او سوال کرد. تاجر مهمان گفت: بنا دارم ادویه جات را در شهرهای اطراف به عمده فروشان و بنکداران بفروشم و فیل را برای تحویل به سیرک بزرگ خلیل عقاب به آنتالیا ببرم. تاجر میزبان گفت: بیا پیش از رفتن تفریحی بکنیم. مردم این شهر فیل ندیده اند و با آن آشنایی ندارند. بیا او را در اتاق تاریکی قرار دهیم و از مردم عادی بخواهیم وارد اتاق شوند و فیل را لمس کنند و بگویند چه چیزی را لمس کرده اند. بی شک پاسخ های مضحکی از قبیل شیلنگ و بادبزن و ستون و شمشیر خواهند داد و اسباب خنده و تفریح ما تاجران را فراهم خواهند ساخت.
تاجر مهمان که علاقه زیادی به خنده و تفریح داشت پیشنهاد تاجر میزبان را قبول کرد. فردای آن روز فیل را در اتاقی تاریک قرار دادند و از مردم خواستند به درون اتاق بروند و بر چیزی که داخل اتاق است دست بسایند و پس از بیرون آمدن گزارش دهند که بر چه چیز دست بسوده اند. نفر اول وارد اتاق شد و بیرون آمد و گفت: به گمانم آنچه لمس کردم خرطوم فیل بود. نفر دوم وارد اتاق شد و بیرون آمد و گفت: به گمانم آنچه لمس کردم گوش فیل بود. نفر سوم وارد اتاق شد و بیرون آمد و گفت: به گمانم آنچه لمس کردم پای فیل بود. نفر چهارم وارد اتاق شد و بیرون آمد و گفت: به گمانم آنچه لمس کردم عاج فیل بود. در این لحظه تاجر مهمان رو به تاجر میزبان کرد و گفت: اینها فیل دیده بودند؟ تاجر میزبان گفت: به گمانم کلیدواژه فیل را در داستان های مثنوی جست وجو کرده بودند و به این ترتیب مردم عادی با استفاده از موتورهای جست وجو، تفریح تاجران را منغض کردند و به خانه های خود بازگشتند.