آرشیو شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸، شماره ۵۵۱۹
صفحه آخر
۲۰
برعکس

در را به روی که بسته ای؟

جواب سلام بچه های ارتش را هم نداد. نشسته بود روی آجرهایی که دیشب دیوار بودند، زانو بغل گرفته بود و سقفی که زمین گیر شده بود را نگاه می کرد؛ وقتی این ملک را خرید، پسر کوچکش هنوز به دنیا نیامده بود. این جا یک قواره زمین بود که نقشه شهرسازی می گفت قرار است بیفتد بر خیابان اصلی. نم نم خودش زمین را چهاردیواری کرد و سقفش شد سایه سر خانواده شان. می گفت لطف خدا بود که توانستم اینجا را بسازم و الا با مزد کارگری مگر می شود صاحبخانه شد؟ نشسته بود روی آجرهایی که دیشب دیوار بودند و به دری نگاه می کرد که هنوز سالم بود. با خودش فکر می کرد در را به روی چه کسی بسته است؟ به روی قضا و قدر خدا؟