آرشیو پنج‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸، شماره ۲۲۳۲۹
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

ما بی تو تا دنیاست، دنیایی نداریم

خاطره های معطر

در آسمان یاد تو، دلها کبوترند

بی وقفه، هر تپش، به هوای تو می پرند

ای جاری ندیدنی، ای عطر سبز باغ

گل ها هم از تو خاطره هایی معطرند

ای بارش همیشگی، ای ابر بی زوال

از التفات توست اگر ابرها ترند

صبحی که سر بر آوری از مشرق ظهور

این ابرهای خشک، به دست تو پرپرند

شب را به یک اشاره خود تار و مار کن

ای آن که چشم های تو خورشید گسترند

حسین عبدی

 مثنوی های رندانه

 هلا روز و شب فانی چشم تو

دلم شد چراغانی چشم تو

بنا را بر اصل خماری نهاد

ز روز ازل بانی چشم تو

پر از مثنوی های رندانه است

شب شعر عرفانی چشم تو

تویی قطب روحانی جان من

منم سالک فانی چشم تو

دلم نیمه شب ها قدم می زند

در آفاق بارانی چشم تو

شفا می دهد آشکارا به دل

اشارات پنهانی چشم تو

هلا توشه راه دریادلان

مفاهیم طوفانی چشم تو

مرا جذب آیین آیینه کرد

کرامات نورانی چشم تو

از این پس مرید نگاه توام

به آیات قرآنی چشم تو

سیدحسن حسینی

ساحل چشم من

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است

چشم بسته به سرش، موج تماشا زده است

جمعه را سرمه کشیدیم، مگر برگردی

با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی

زندگی نیست، ممات است تو را کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد

از دل تنگ من، آیا خبری هم داری؟

آشنا، پشت سرت مختصری هم داری؟

منتی بر سر ما هم بگذاری، بد نیست

آه، کم چشم به راهم بگذاری، بد نیست

نکند منتظر مردن مایی، آقا؟

منتظرهات بمیرند، میایی آقا؟

به نظر می رسد این فاصله ها کم شدنی ست

غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست

دارد از جاده صدای جرسی می آید

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست

یوسف گم شده، ای اهل حرم! آمدنی ست

صابر خراسانی

به تماشای طلوع تو

به تماشای طلوع تو جهان چشم به راه

به امید قدمت کون و مکان چشم به راه

در شبستان شهود اشک فشان دوخته اند

همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه

جواد محدثی

گل و گندم و لبخند

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانی ها

دست ها تشنه تقسیم فراوانی ها

با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم

داغ های دل ما، جای چراغانی ها

حالیا! دست کریم تو برای دل ما

سرپناهی است در این بی سر و سامانی ها

وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!

ای سرانگشت تو آغاز گل افشانی ها!

فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید

فصل تقسیم غزل ها و غزل خوانی ها...

سایه امن کسای تو مرا بر سر، بس!

تا پناهم دهد از وحشت عریانی ها

چشم تو لایحه روشن آغاز بهار

طرح لبخند تو پایان پریشانی ها

قیصر امین پور

آبروی خاک

ما بی تو تا دنیاست، دنیایی نداریم

چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم

ای سایه سار ظهر گرم بی ترحم!

جز سایه دستان تو، جایی نداریم

تو آبروی خاکی و حیثیت آب

دریا تویی، ما جز تو دریایی نداریم

وقتی عطش می بارد از ابر سترون

جز نام آبی تو، آوایی نداریم

شمشیرها را گو ببارند از سر بغض

از عشق، ما جز این تمنایی نداریم!

سلمان هراتی

گیسوی پائیز

بر آمدنت جهان تفال زده است

خورشید دوباره بر زمین پل زده است

برخیز و بیا که در قدومت، حتی

پاییز به گیسوی خودش گل زده است

زهرا محدثی خراسانی