آن خانه آباد
مهمان خانه استاد نصیریان بودم؛ طبعا برای یک گفت وگو. روزگاری بود که حضور خبرنگاران در فضای خصوصی و خانوادگی هنرمندان معمول بود و از آن معمول تر فضای همسان خانه هنرمندان بود که شلوغی، قاعده گریزی و بی تکلف بودن، مهم ترین ویژگی آنها به حساب می آمد. در خانه استاد نصیریان اما از هیچ کدام اینها خبری نبود؛ نه از کم نوری و آشفتگی ذاتی یا عامدانه خبری بود، نه از حیوانات خانگی یا آثار تزئینی و پر طمطراق.
در این خانه نه از دود خبری بود و نه هیچ شیء شماتیک دیگری که اصرار به فریاد زدن حرفه و پیشه استاد داشته باشد. هنرمند بودن و مهم تر از آن بازیگر بودن صاحبخانه، نمودش را به هیچ کدام از عناصر این خانه تحمیل نکرده بود و به نظر می رسید چیدمانش از تمام کلیشه های رایج هنری عبور کرده و به سادگی، زیبایی و نظم رسیده است.
روح حاکم بر خانه استاد نصیریان، شکل میزبانی او و همسرش، لوازم منزل و چگونگی چینش آنها، کتابخانه و کتاب هایش، حتی نور و روشنایی خانه، حضور در محضر یک دانشمند فرزانه، ادیب فرهیخته یا مثلا پزشکی آزموده را تداعی می کرد. گویی تمام خانه، آدم ها و حتی هوایش از زیست یک انسان دقیق، منضبط و سختکوش متاثر بودند.