آرشیو یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، شماره ۲۲۳۳۱
معارف
۷
در محضر امام خمینی(ره)

آن وقت که دستور دادم گوش هایش را ببرند ‏

منبع: در سایه آفتاب ص88.(کتاب سبز تر از سبز - مهدی غلامعلی -ص23)

واقعه تلخ و غم انگیز کشتار طلاب و مردم انقلابی در‏‎ ‎‏مدرسه فیضیه توسط کماندوهای رژیم، در نوروز سال‏‎ ‎‏1342 اتفاق افتاد. فرمانده این دژخیمان سرهنگ مولوی‏‎ ‎‏رئیس ساواک تهران بود. حضرت امام در عاشورای همان‏‎ ‎‏سال که با 13 خرداد همزمان بود، در مدرسه فیضیه‏‎ ‎‏سخنرانی مهمی ایراد فرمودند که بیشتر خطابشان به شاه‏‎ ‎‏بود و هنگامی که از ماجرای جنایت بار فیضیه صحبت‏‎ ‎‏کردند و می خواستند سرهنگ مولوی را معرفی کنند،‏‎ ‎‏فرمودند: «... آن مردک آمد در مدرسه فیضیه حالا اسمش‏‎ ‎‏را نمی برم، آن وقت که دستور دادم گوش هایش را ببرند،‏‎ ‎‏آن وقت اسمش را می برم...».‏

‏‏ دو روز بعد یعنی 15 خرداد 42 امام را دستگیر و در‏‎ ‎‏پادگان عشرت آباد تهران زندانی کردند. مرحوم حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی از حضرت امام نقل می کرد که در همان‏‎ ‎‏ساعت های اول زندانی شدن، سرهنگ مولوی وارد شد و‏‎ ‎‏با قیافه قلدرمآبانه و با لحن مسخره ای گفت:‏

- آقا تازگی دستور نداده اید که گوش کسی را ببرند. او با این طعنه خواسته بود، روحیه امام را تضعیف‏‎ ‎‏کند، ولی امام بعد از چند لحظه سکوت سرشان را بلند‏‎ ‎‏می کنند و با لحنی مطمئن و محکم می فرمایند: هنوز دیر‏‎ ‎‏نشده است.‏

 دیری نگذشت که سرهنگ مولوی تنزل رتبه پیدا کرد و‏‎ ‎‏به یکی از مناطق دورافتاده آذربایجان منتقل شد و پس از‏‎ ‎‏چندی در حادثه سقوط هلیکوپتر به هلاکت رسید.(1)