آرشیو چهار‌شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۸، شماره ۴۷۵۶
تاریخ و اقتصاد
۲۲
واکاوی

دو جریان تجدد

ایران طی دوران پهلوی اول و دوم، با دو جریان گسترده تجددسازی روبه رو شد. این دو جریان، پیامدهای قابل توجهی در زمینه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی به بار آورده و جامعه ایران را از تبعات خود بی نصیب نگذاشتند. موج دوم تجددسازی که از ابتدای دهه چهل آغاز شده، دامنه آن از موج نخست نیز وسیع تر بود و تحولات برجسته ای را در ایران موجب شد، در قالب یک اقتصاد برنامه ای متشکل از برنامه های عمرانی سوم، چهارم و پنجم طی سال های 1341-1356ش تدوین و به اجرا درآمد. برنامه هایی که قرار بود اقتصاد ایران را از وضعیت سنتی بر مبنای اقتصاد کشاورزی و نظام فئودالی به وضعیت شبه مدرن با سیطره بخش صنعت و مناسبات سرمایه داری دگرگون کرده و اجتماع ایران را از یک ساختار سنتی مبتنی بر جامعه بسته روستایی به یک جامعه باز و نسبتا نوین بر محوریت شهرنشینی تغییر دهد.

با بروز کودتای مرداد 1332ش ثباتی توام با اختناق سیاسی بر ایران سایه افکند، اما به رغم این پایداری اوضاع سیاسی و تحصیل فزاینده درآمد نفتی، به تدریج از نیمه دوم دهه سی شمسی، رکود اقتصادی کم سابقه ای بر کشور حکمفرما شد، همچنان که در گزارش سفارت انگلیس به وزارت خارجه آن کشور مورخ بهمن ماه1336ش چنین آمده است:

برداشت محصولات کشاورزی در ایران بی سابقه بوده است، اما این مساله نمی تواند تاثیر چندان مثبتی بر وضعیت وخیم بودجه کشور داشته باشد. اکنون روشن شده است ایران در سال مالی جاری (1958-1957) کسری بودجه چشمگیری خواهد داشت.

همچنین به نظر می رسد ایران در سال مالی آینده نیز با کسری بودجه ای به مراتب بیشتر مواجه خواهد شد. کسری بودجه از تصمیم آمریکا مبنی بر قطع کمک های بودجه ای به ایران و کاهش میزان درآمدهای نفتی تخصیصی به بودجه ملی ناشی می شود. همچنین به علت افزایش دستمزد نیروهای مسلح و کارکنان دولت، هزینه ها نیز به میزان زیادی افزایش یافته است. (بارل، 1389:731-732)

همچنین بنابر اظهار یکی از کارشناسان اقتصاد و برنامه ریزی که به عنوان عضوی از گروه مشاوران هاروارد، در اواخر دهه1330ش روانه ایران شده بود:

به محض شروع برنامه توسعه در 1956(1335) واردات به سرعت افزایش یافت، بسیار سریع تر از ظرفیت کشور برای پرداخت آن. در اواخر سال 1960(1339) کشور با شرایط بسیار سختی مواجه بود و سیاست های اصلاحی ناراحت کننده ای باید اجرا می شدند (بنگرید به: بالدوین، 1394:97-120)

این وضعیت رکود اقتصادی، ثبات سیاسی را به خطر انداخته، جامعه را در حالت خیزش قرار داد که این امر نه تنها سردمداران حکومتی بلکه حامیان خارجی حکومت پهلوی را هم دچار نگرانی کرد، به طوری که در گزارش سفارت انگلیس طی میانه سال 1337ش چنین آورده شد:

تناقضی که در ایران امروز به چشم می خورد، این است که تقریبا تمام اقشار مردم به طور کامل از رژیم کنونی ناراضی اند، اما شاه اخیرا ادعا کرده است ایران یکی از باثبات ترین کشورهای منطقه است. البته این گفته او از برخی جهات درست است. ابراز رضایت های عمومی که از شاه صورت می گیرد و متاسفانه تنها بخشی از آن واقعی است، با واقعیت های موجود همخوانی ندارد. ثبات شکننده ای که در کشور حکم فرماست، از رضایت عمومی ناشی نمی شود، بلکه نتیجه نبود مخالفت سازمان یافته و حضور فراگیر نیروهای حافظ نظم و قانون است. (بارل، همان: 756)

این روند وخیم و متلاطم تا پایان دهه سی تداوم پیدا کرد و حتی بر شدت آن نیز افزوده شد، چراکه در کنار اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی، وضعیت سیاسی ایران نیز در سال 1339ش با دخالت آشکار دربار سلطنتی در انتخابات مجلس شورای ملی، رو به وخامت نهاد، انتقادات فراوانی نسبت به دخالت آشکار دولت و دستکاری در انتخابات وجود داشت: «عدم رضایت سیاسی در انجام انتخابات، رشد نگرانی نسبت به افزایش قیمت ها و وضعیت اقتصادی کاملا غیرقابل قبول و پیدایش یک گروه مخالف باهوش در دوره انتخابات زمستانی یعنی جبهه ملی، موجب تشدید بی ثباتی سیاسی در کشور گردید (اسناد لانه، 1386:303.) فشارهای خارجی بر دربار پهلوی به منظور ایجاد تحرک سیاسی و بازنگری در مسائل اقتصادی-اجتماعی تشدید شد، تا به این وسیله بتوانند بحران را در نطفه خفه کرده و با انجام اصلاحات اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی، در اوج جنگ سرد با شوروی، یک سد حفاظتی در برابر تهدیدات کمونیستی در ایران ایجاد شود.

بررسی های سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) نشان داد اگر شاه با شرایط فعلی داخلی دست به اصلاحات نزند، ظرف مدت اندکی سقوط می کند. (گازیوروسکی، 1371:170)

در این زمان، حزب دموکرات در ایالات متحده روی کار آمد، آنان قصد داشتند تا حمایت کامل و همه جانبه آمریکا از دولت های غیردموکراتیک ازجمله ایران را به خاطر آسیب پذیری ساختار اجتماعی-سیاسی آن و نیز هراس از رخنه کمونیسم به شدت محدود کند. با این اوصاف، محمدرضا پهلوی بالاجبار، در اوایل سال 1340ش علی امینی را به نخست وزیری منصوب کرد (پهلوی، 1371:432) تا شاید او بتواند سروسامانی به اوضاع پریشان اجتماعی و اقتصادی کشور بدهد، اما ظاهرا وضعیت، آشفته تر از آن بود که کاری ازدست امینی برآید.

- تاثیر برنامه نوسازی حکومت پهلوی دوم بر کارکرد اقتصادی خانواده در مناطق شهری ایران (دهه های چهل و پنجاه شمسی)، به قلم محمدعلی اکبری و محمدحسن پورقنبر، پژوهشنامه تاریخ اجتماعی و اقتصادی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال ششم، شماره اول، بهار و تابستان 1396،1-24