آرشیو پنجشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۸، شماره ۵۵۳۰
رسانه
۹
یادداشت

یکتایی با بیژن الهی توی کیف!

صابر محمدی

یاد نهم آذر سال 89 افتادم. آن روز خبر مرگش در حالی به دستم رسید که «اشراق ها»ی آرتور رمبو با ترجمه او توی کیفم بود و قرار بود یادداشتم درباره اش را تمام کنم. خرافاتی نبودم اما خب تلخی این موازنه و انطباق، تا مدت ها چسبیده بود بیخ گلویم؛ این که درست در همان روز رجوعم به بیژن الهی، نقطه ارجاع، مرگ را نیز با خود برداشته و آورده بود به آوردگاه شاعر و او را با خود برده بود. خرافه سق سیاه از این رو رهایم نمی کرد که الهی، شاعری نبود که مورد ارجاع مدام شعردوست ها باشد و بتوانم خیال خودم را راحت کنم که این اتفاق، یعنی آن «اشراق ها»ی توی کیفم، مبنایی عادی در روند مطالعاتی داشته است و مرگ شاعر، محصول پرواز مغناطیس هایی از کیف من تا خیابان شیراز نبوده است، جایی که پیکر لحظاتی پیش از مرگ او به بیمارستان نمی رسید...

اینها را گفتم تا بگویم دیروز هم آن وهم سراغم آمد. این بار با این که مورد، عجیب تر از ماجرای موازنه بیژن الهی توی کیفم با مرگ بود، نگذاشتم آن خرافه دامانم را بگیرد. سر ظهر، علی مظاهری در حال انتخاب تصاویری بود مرتبط با گفت وگویی که با قباد شیوا ترتیب داده بود. پیشنهاد دادم در صفحه گفت وگو، که همین امروز در صفحه 20 روزنامه می توانید بخوانیدش، تصویر طرحی را که شیوا برای جلد کتاب شعر منوچهر یکتایی رقم زده هم بگنجاند.

گفت وگو را صفحه آرایی کردیم و در شرح آن تصویر نوشتیم: طراحی قباد شیوا برای جلد کتاب «کارنامه سیمرغ» منوچهر یکتایی. از کجا می دانستیم ساعتی بعد دوباره باید برویم پای صفحه آرایی تا قید «زنده یاد» را بگذاریم پشت اسم یکتایی؟ خبر آمد که آقای نقاش و البته برای من شاعری شگفت در 97سالگی و در آمریکا درگذشته است. آدم در سال چندبار ممکن است به منوچهر یکتایی، آن هم به شعر او فکر کند؟ بی تردید خیلی کمتر از احتمال آن که کتابی از بیژن الهی توی کیفت باشد. نه! این بار قرار نبود تن بدهم به سق سیاهم. به قول مجتبا هوشیار محبوب، که گزارشی دقیق درباره شعرهای او نوشت و منتشر کرد، منوچهر یکتایی نماینده اکسپرسیونیست ها در تیم شعر مدرن ایران بود. او که روزی نام یکی از شعرهایش را گذاشت: «دربیان رخنه حسی و جسمی مسافر با راه و زمزمه ای در جدا ماندن از اجزای نباتی و حیوانی».