آرشیو پنج‌شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، شماره ۷۲۲۱
صفحه آخر
۱۲
چهره روز

چرا نصرت کریمی چهره ای ماندگار خواهد ماند

هنرمندی که بازنشسته نشد

امیر صادقی (مدیر فردوسی سرای ایران)

هنرمند، نقاش و پیکرتراش بزرگ روزگار ما نصرت کریمی از دنیا رفت و ما را با خاطره های خوشی که از او داریم تنها گذاشت. کریمی از هنرمندانی بود که با گنجینه ادبیات فارسی و شاهنامه فردوسی زندگی می کرد و به این سخن حکیم ابوالقاسم فردوسی باور داشت: «اگر مرگ داد است بیداد چیست... ز داد این همه بانگ و فریاد چیست».

از زمانی که خبر درگذشت کریمی را شنیدم، زندگی او و خاطره ها را مرور می کنم. او از هنرمندانی بود که از تئاتر شروع کرد و زیر نظر بزرگان تئاتر ایران آموزش دید و برای تقویت دانش خویش در زمینه کارگردانی چند سال هم در شهر پراگ به تحصیل مشغول شد. درباره سیر زندگی و کارنامه هنری او اکنون در رسانه های ایرانی مطالبی منتشر خواهد شد که من از تکرار آنها پرهیز می کنم و فقط به یکی از ویژگی های شخصیتی او می پردازم.

کریمی به معنای واقعی کلمه اهل کار بود و در کار پشتکاری کم نظیر داشت. متاسفانه در فرهنگ ما کار آن طور که باید ارزشمند نیست و این خودش از عوامل عقب ماندگی ما بوده است. کریمی با کار به زندگی خودش معنی می داد به این ترتیب که اجازه نمی داد تا موانع مختلفی که بر سر راه بودند او را متوقف کنند و اگر زمانی فرصت کاری از او گرفته شد، متوقف نشد. بلکه با دلیری و اراده محکم به کار دیگری مشغول شد و در مجسمه سازی هم درخشان کار می کرد. کسانی هستند که وقتی به دنیا می آیند و رشد می کنند، برای ساختن و آبادانی جهان تلاش می کنند و به هر طریق در این جهت قرار می گیرند تا حق انسانیت خود را ادا کنند. نصرت کریمی از چنین تباری بود و عشق خود را به انسان ها و به جهان با کارش که چیزی غیر از مهر و نیکی نبود ابراز می کرد. این روزها دور از وطن هستم اما خودم را در کنار خانواده و دوستدارانش می بینم که از درگذشت او سوگوار هستند و سخنم را با دو بیت از شعر بلندی که برایش سرودم به پایان می رسانم که می تواند حرف دل بسیاری از ما با او باشد:

دل من به مهرش گرفتار بود/که استاد من در همه کار بود

از ایشان هرآنگه به یاد آورم/ دو رخساره پرخند و شاد آورم