آرشیو پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، شماره ۴۵۲۸
صفحه آخر
۱۶
زندگی یک وگان

وگان کباب دوست

مهدی نیکویی

تصوری که در مورد گیاهخواران وجود دارد، این است که گوشت دوست ندارند. بله. شاید 5 درصد از این جامعه کوچک اینگونه باشند و از کودکی گوشت نخورده باشند اما بقیه شاید همان طور که صادق هدایت تعبیر می کند، ذائقه شان با طعم گوشت فاسد شده است. عجیب نیست وگانی را ببینید که بعد از 5 سال هنوز هم بوی کباب وسوسه اش کند. شاید هم بتوانید پای خاطراتش بنشینید. زمانی را به یاد می آورم که مشکل مالی داشتم. 110 هزار تومن ته حسابم مانده بود و باید تا آخر ماه با آن پول سر می کردم. با این حال فقط توانستم بر وسوسه ورود به اولین کبابی غالب شوم. وارد دومی شدم و 80 هزار تومن ناقابل را صرف یک شیشلیک و مخلفات کردم. زمانی دیگر یک تور گردشگری به شاهرود را صرفا برای امتحان یک کباب چنجه خاص و تازه همراهی کردم. 2 سیخ 400 گرمی به همراه چند نان و گوجه و ماست محلی و دوغ محلی و نوشابه در یک وعده، دستاورد من از آن سفر بود. در سفری کاری به قزوین از کباب یک رستوران به قدری خوشم آمد که می خواستم تمام دوستانم را روزی جمع کرده و به آن رستوران برویم. از این مثال ها بسیار است. از 3 وعده کباب خوردن در یک روز تا هر شب رستوران گردی و ترجیح غذا و رفقا به بلیت اتوبوس و... . نقطه عطف داستان آنجا بود که یک روز متوجه شدم تمام اقدامات ما بر دیگران اثر دارد. هزینه ها یا اثرات جانبی به معنای آن است که من تمام هزینه ها و اثرات خریدهای خود را قبول نمی کنم. درست است که من 80 هزار تومن از آخرین پول هایم را صرف شیشلیک می کردم اما دیگرانی هم بودند که برای آن غذای من هزینه می دادند: حیوانی که آزار و کشته شده، جامعه ای که محیط زیستش را تخریب می کردم و به هزینه درمان هر نفر افزوده می شد، کودک آفریقایی قطحی زده ای که غذایش را به گاو مورد علاقه من می دادند، حیوانات وحشی مختلفی که زیستگاه هایشان زیر کشت علوفه می رفت و بی خانه می شدند، سیل زده یا کشاورزی که از گرمایش جهانی آسیب می دید و در نهایت فرزندم که قرار بود در جهانی خشک و آلوده و بی رمق زندگی کند. گاه شاید بتوانم 800 هزار تومن هم برای یک شیشلیک پرداخت کنم؛ اما اگر بدانم که تمام هزینه اش با خودم است.