آرشیو یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸، شماره ۲۲۳۴۹
معارف
۷
حکایت خوبان

رزق و روزی با منزوی شدن از جامعه به دست نمی آید

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه، مورخ اسفند 1380، شماره 12

در بنی اسرائیل زاهدی از شهر بیرون رفت و در غاری انزوا گزید با این انگیزه که توکل می کنم تا روزی من برسد. یک هفته سپری گشت و هیچ رفقی (گشایشی) پدید نیامد. و به هلاکت نزدیک گشت. وحی آمد به پیغمبر روزگار که به آن زاهد بگو! به عزت من سوگند تا به شهر نروی و در میان مردم تعامل نکنی تو را روزی ندهم. پس به فرمان حق به شهر باز آمد  و رفق ها و گشایش ها آغاز شد. از هر جانبی هر کسی تقربی می کرد و چیزی می آورد. در دل وی افتاد که این چه حالت است؟ وحی آمد به پیامبری که در آن روزگار بود که به او بگو! تو خواستی که با زهد خویش حکمت ما را باطل کنی، ندانستی که من روزی بنده خویش را از دست دیگران (و در تعامل با آنان) دهم. تو بندگی کن (به اوامر و نواهی خدا عمل کن) و کار خدایی و روزی رسانی را به ما واگذار!