آرشیو دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۸، شماره ۵۵۷۵
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

حکایت ماهیگیر وارد و ماهیگیر اسکل

امید مهدی نژاد

 مردی برای ماهیگیری در فصل مجاز کنار دریاچه رفت و پس از آن که قلاب ماهیگیری و طعمه و سطل یخ خود را آماده کرد، قلاب خود را به آب انداخت و شروع به ماهیگیری کرد. پس از او مرد دیگری نیز به کنار دریاچه آمد و او نیز پس از آماده کردن وسایلش قلاب خود را به آب انداخت و در کنار مرد اول به ماهیگیری پرداخت. مرد اول که در ماهیگیری وارد بود، هر ماهی ای که می گرفت آن را در سطل یخی که در کنار خود داشت می انداخت تا تازه بماند، اما مرد دوم که اسکل به نظر می رسید به محض آن که ماهی بزرگ می گرفت، آن را از قلاب رها می کرد و دوباره به داخل دریاچه می انداخت. مرد اول که با دیدن رفتار مرد دوم متعجب شد، از او پرسید: چرا ماهی های به این بزرگی را که می گیری دوباره به دریاچه پرتاب می کنی؟ آیا مشکلی داری؟ مرد دوم گفت: تابه من کوچک است و ماهی های به آن بزرگی به درد من نمی خورند. در این لحظه مرد اول که مدرس دوره های موفقیت و خوشبختی بود دفتر یادداشت خود را از جیبش درآورد و در آن نوشت: گاهی ما همانند این مرد ماهیگیر شانس های بزرگ، شغل های بزرگ، فرصت های بزرگ، رویاهای بزرگ و موقعیت های بزرگی را که زندگی به ما ارزانی می دارد، قبول نمی کنیم، چون سطح نگاه مان محدود است. وی که در عین حال مدرس دوره های خداشناسی خلاق نیز بود ادامه داد: بلی، چون ظرف ایمان مان کوچک است. ما به مرد ماهیگیری که ماهی های بزرگ را دور می اندازد و تنها نیازش یک تابه بزرگ تر است می خندیم، اما نمی دانیم خود نیز محتاج آنیم که ظرف وجودی خود را بزرگ تر کنیم و ایمان مان را قوی تر نماییم. بلی، خداوند هیچ گاه چیزی را که شایستگی آن را نداریم به ما نمی دهد.

در این لحظه مرد دوم از مرد اول پرسید: در دفتر خود چه چیز یادداشت می کنی؟ مرد اول گفت: نکات مهم، کلیدی و سرنوشت ساز. وی سپس کارت خود را به ماهیگیر دوم داد و وی را دعوت کرد که در دوره های عقل معاش مقدماتی وی شرکت کند و سرش را به نشانه تاسف تکان داد و به ادامه ماهیگیری مشغول شد.