آرشیو چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، شماره ۵۵۸۳
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

داستان پندآموز قهرمان افسانه ای و بچه مریض

امید مهدی نژاد

 مارتین هایزنبرگ، قهرمان افسانه ای پرورش اندام جهان که بارها در مسابقات جهانی و قوی ترین مردان جهان به قهرمانی رسیده بود، به مرام، مردانگی، کاردرستی، مشدی گری، لوطی گری، درخونه بازی و سفره بندازی مشهور بود و همواره به ضعفا و فقرا و اقشار فرودست و دهک های پایین درآمدی رسیدگی می کرد. هایزنبرگ پس از آن که در مسابقات جهانی آریزونا برای بار سوم به قهرمانی دست یافت، از سکوی قهرمانی بالا رفت و از آن بالا زنی را مشاهده کرد که به سویش می دوید. زن وقتی به هایزنبرگ رسید به پای او افتاد و گفت: ای قهرمان افسانه ای که مشدی و لوطی هستی و همواره به ضعفا و فقرا و اقشار فرودست و دهک های پایین درآمدی کمک می کنی، فرزند خردسال من که بیماری خاص دارد نیاز به داروهای گرانقیمت و عمل جراحی دارد و اگر نتوانم داروهای او را تهیه و هزینه عمل او را تامین کنم، از دست خواهد رفت. هایزنبرگ بلافاصله مبلغ جایزه نقدی خود را که در قالب یک چک به وی اهدا شده بود به زن داد. زن چک را گرفت و بوسید و از هایزنبرگ تشکر بسیار کرد. چند روز بعد رئیس فدراسیون گلف با هایزنبرگ که در سالن باشگاه مشغول حرکات سرشانه و جلوبازو بود تماس گرفت و گفت: برایت خبر بدی دارم. هایزنبرگ گفت: خیر است مشدی، بفرما. رئیس فدراسیون گلف گفت: زنی که چک جایزه ات را به وی دادی نه تنها بچه بیمار ندارد بلکه اساسا بچه ندارد و این به آن علت است که اساسا ازدواج نکرده است. او تو را فریب داده و از تو کلاهبرداری کرده است. هایزنبرگ گفت: باید می گفتی خبر خوبی برایت دارم. رئیس فدراسیون گلف گفت: چرا خب؟ هایزنبرگ گفت: این که آن زن بچه ندارد و بچه او مریض نیست، به این معنی است که بچه ای وجود ندارد که بر اثر بیماری در حال مرگ باشد و نیاز به دارو داشته باشد. این خبر خوبی است مشدی. رئیس فدراسیون گلف گفت: واقعا مدل ذهنی ات این گونه است؟ هایزنبرگ گفت: مدل ذهنی همه انسان های بزرگ و موفق این گونه است. رئیس فدراسیون گلف پس از چند دقیقه سکوت گفت: خیلی خری و تلفن را قطع کرد. هایزنبرگ نیز به سالن برگشت و به ادامه حرکات سرشانه و جلوبازو پرداخت.