آرشیو سه‌شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۸، شماره ۵۶۲۵
صفحه اول
۱
یادداشت

زیباترین تکرار

محمدعلی بهمنی

کمی بیمارم و مدام سرفه می کنم. حالم خوش نیست، حال خیلی های دیگر هم، اما اینها از زیبایی بهار کم نمی کند. بهار زیباترین تکرار است و دلم می خواهد یکی از سروده های بهاری ام را با هم بخوانیم:

بهاربهار، پرنده گفت یا گل گفت!?

خواب بودیم هیچکی صدایی نشنفت!

بهاربهار صدا همون صدا بود

صدای شاخه ها و ریشه ها بود

بهاربهار! چه اسم آشنایی

صدات میاد اما خودت کجایی؟

وا بکنیم پنجره ها رو یا نه؟

تازه کنیم خاطره ها رو یا نه؟

بهار اومد لباس نو تنم کرد/ تازه تر از فصل شکفتنم کرد

بهار اومد با یه بغل جوونه/عید آورد از توو کوچه توو خونه

حیاط ما یه غربیل/ باغچه ی ما یه گلدون

خونه ی ما همیشه/ منتظر یه مهمون

بهاربهار، یه مهمون قدیمی/ یه آشنای ساده و صمیمی

یه آشنا که مثل قصه ها بود/ خواب و خیال همه بچه ها بود

یادش بخیر بچه گیا چه خوب بود

حیف که هنوز صب نشده غروب بود

آخ که چه زود قلک عیدیامون وقتی شکست

باهاش شکست دلامون

بهار اومد برفا رو نقطه چین کرد

خنده به دل مردگی زمین کرد

چقد دلم فصل بهار دوس داشت

وا شدن پنجره ها رو دوس داشت

بهار اومد پنجره ها رو وا کرد

منو با حسی دیگه آشنا کرد

یه حرف یه حرف حرفای من کتاب شد

حیف که همش سوال بی جواب شد

دروغ نگم هنوز دلم جوون بود

که صب تا شب دنبال آب و نون بود

بهار اومد اما با دست خالی

با یه بغل شکوفه ی خیالی

بهاربهار، گلخونه های بی گل

خاطره های مونده اونور پل

بهاربهار یه غصه همیشه

منظره های مونده پشت شیشه

بهاربهار، حرفی برای گفتن

 توو فصل بی حوصلگی شکفتن

بهاربهار، پرنده گفت یا گل گفت؟

ما شنیدیم هر کسی خوابه نشنفت