آرشیو پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۹، شماره ۵۶۶۶
فرهنگ
۹
واقعه

تاختن به نوازنده چهارنعل!

امروز اول خرداد، زادروز موسیقیدان و استاد بی بدیل تار جلیل شهناز است.

یک عمر توان به ساز دمساز شدن

وز ساز نواختن سرافراز شدن

صد سال توان به تار مضراب زدن

اما نتوان جلیل شهناز شدن

این رباعی از استاد پرویز یاحقی گویای تمام مطالب درباره یک عمر زندگی هنری جلیل شهناز است. هنرمندی که در عین بی بدیل بودن و جایگاه بالای هنری و علمی، آن طور که نقل کرده اند روحیه طنز بسیار بالایی هم داشته. برای مثال یک بار شهناز در استودیویی با یکی از نوازندگان پیشکسوت تنبک ضبط داشته. هنرمندان هم نسل گویا خیلی خوش نداشته اند که نوازنده تنبک در یک قطعه خودنمایی کند.

 از قضا آن روز و در ضبط آن قطعه نوازنده تنبک تمام تلاشش را می کند که خودی نشان بدهد و انواع هنرنمایی ها را به کار می بندد. شهناز در حین ضبط چندباری نگاه های معناداری به تنبک نواز می کرده تا او را متوجه کند اما گویا تاثیر چندانی نداشته. ضبط که تمام می شود، نوازنده تنبک با اشاره به سازش رو به شهناز می گوید: «تنبک را دیدید؟ پوست اسب است!»  استاد هم بلافاصله می گوید: «بله دیدم خیلی چهارنعل می رفتید!»

البته در فضای موسیقی گاهی خاطراتی را به شهناز نسبت می دهند که از قرار معلوم حرف های اطرافیانی است که با خامی خود تلاش می کنند از استاد شخصیتی بذله گو تر از این بسازند.

برای مثال ماجرای معروفی است که می گویند شهناز پس از شنیدن ساز و آواز لطفی و صدیق تعریف گفته: «نه تارش لطفی داشت و نه آوازش تعریفی!»

این متلک در بین اهالی موسیقی مصطلح است و البته به هیچ وجه از شهناز نیست. مورد دیگر این که می گویند روزی کیوان ساکت برای شهناز ساز می نواخته و پس از اتمام نواختن، شهناز گفته: «شما که به این خوبی و شیرینی می توانی ساز بزنی، چرا آن طور با سرعت می نوازی؟» ساکت هم پاسخ داده: «در هنر هرکس باید شخصیت هنری خود را داشته باشد.» شهناز هم در پاسخ بی درنگ گفته: «بله آقا من باید شهناز باشم و شما هم باید ساکت باشی!»