آرشیو چهار‌شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹، شماره ۵۶۹۴
صفحه آخر
۲۰
خودنویس

من کرونا 4 ماه بعد...

حامد عسکری (شاعر و نویسنده)

  26 اسفند گذشته بود که کار روزنامه تمام شد و با بچه های تحریریه خداحافظی کردیم و آرزوی سالی سرشار از موفقیت و شادکامی کردیم و زدیم بیرون. شب را خوابیدم و صبح که بیدار شدم مزه و بو مطلقا نمی فهمیدم. دوش گرفتم. چای خوردم. ویکس بو کردم. هیچ... انگار نه انگار. زنگ زدم به حمید که توی قم پزشک است. گفتم بویایی تعطیل حمید! گفت کروناست. برو توی یک اتاق و قرنطینه را شروع کن تا خودم را برسانم... غروبش آمد. یک گوش پاک کن بلند اندازه خودکار کرد بیخ حلقم و قرار شد آزمایش بدهم تا نتیجه مشخص شود.48ساعت بعد یک کلمه کار را تمام کرد؛ پوزیتیو. بله من کرونایم مثبت شده بود و این اول داستان بود. همه تنهایی ها، همه بیداری های شبانه، همه وهم و خیال هایی که نیمه شب می آمد سراغم، همه بدن دردها و تب ها را فاکتور می گیرم. این که 27 روز بچه هایم را ندیدم هم اضافه کنید. من از کرونا عبور کردم یا کرونا از من، فرقی نمی کند. حالا حدود چهارماه است من این بیماری را پشت سر گذاشته ام؛ اما... و آه که همه حرف ها همیشه پشت این اماها قرار می گیرند. من فکر می کردم یک آنفلوآنزاست، یک سرماخوردگی، یک کم سفت تر، یک کم شل تر؛ ولی هرچه می گذرد انگار تازه بعضی عوارضش نمودار می شود. هنوز بعد از چهار ماه شامه و چشایی ندارم. هنوز تمام طول روز، بدن درد و کوفتگی امانم را می برد. سندرم پاهای بیقرار که قبلا هفته ای یکی دوشب بود شده هر شب. به خاطر ذق ذق وحشتناک پاها باید شبی نیم ساعت آنها را به هم بکوبم تا ساکت شوند. شنوایی ام تحلیل رفته. خارش چشم سراغم آمده و دهانم همیشه مزه فلز می دهد. کرونا دوباره وحشی شده است. مراعات نمی کنیم . چند وقت است از کادر درمان مان کلیپ رقص و تولدی بیرون نمی آید. مراقب باشیم. کار بیخ دارد.