آرشیو پنج‌شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، شماره ۴۶۸۲
صفحه آخر
۱۶
زندگی یک وگان

وگان متواضع

مهدی نیکویی

وگان شد؛ چراکه وحشت را در چشمان حیوانات دید و متوجه شد هیولایی که از آن می ترسند، خودش است. هیچ وقت به پیامدهای رفتارهایش فکر نکرده بود. فکر نکرده بود که هر تصمیم و رفتارش یک قربانی دارد، اثری منفی بر محیط زیست می گذارد، هزینه هایی به دیگران تحمیل کرده و ساختارهای عدالت اجتماعی را سست می کند. نمی خواست که همچنان باعث رنج دیگران شود. به نظرش عادلانه نبود که به خاطر یک وعده غذایش، چنین اثرات منفی و و دامنه داری بر محیط افراد خود بگذارد. دلش نمی خواست به خاطر یک دسر، نقشی در افزایش بحران های زیست محیطی یا شیوع یک بیماری فراگیر جدید داشته باشد؛ اتفاقاتی که قربانیان زیادی می گرفتند و تعداد بسیاری را بی خانمان می کردند. تمایلی نداشت که بیش از آن، غذای کودکان آفریقایی گرسنه را صرف پروار حیواناتی بی گناه کند که ارزش جان آنها را تا حد یک غذا و لباس و سرگرمی تقلیل می داد. وگان شدن تمام ابعاد زندگی اش را تغییر داده بود اما این تغییر گسترده به هیچ وجه دشوار نبود. زمانی که هدف و انگیزه کافی وجود داشته باشد، بزرگ ترین تغییرات هم ساده می شوند. او هم مانند دست کم 95درصد از دیگر وگان ها، تصمیم خود برای حذف محصولات حیوانی را بهترین تصمیم زندگی اش می دانست؛ تصمیمی که در آن تردید نکرده بود، هیچ گاه پشیمان نشده بود و سر بازگشت نداشت. با این حال و برخلاف تصور دیگران، به هیچ وجه از خود راضی و مغرور نشده بود. او فقط می کوشید تا حد امکان، دست از آزار دیگران بردارد. تلاش برای بی آزار بودن، موضوعی نبود که بخواهد به آن افتخار کند و احتمالا کمترین وظیفه هر انسانی است. همچنان افسوس می خورد که چرا زودتر چشمانش را باز نکرده بود و سال ها از وگان شدن طفره می رفت.